گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۳

 

سلخ ماه طرب و غره شهر الم است

نوبت ماتم خورشید کواکب حشم است

آسمان کرده به خون شه دین ساز مصاف

سپهش اختر وطغرای هلالش رقم است

تکر گردون سزد ار شد حبشی جامه از آنک

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۱

 

آن که با موکب او قافله ها دل برود

در رکابش دل دیوانه و عاقل برود

وز جمالش غم جان خارج و داخل برود

گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود

آنچنان جای گرفته است که مشکل برود

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۳

 

ای ز بی آب لبت چشمی و هفتاد شمر

وی ز پرتاب دلت آهی و صد چرخ شرر

سر تو بر تن نی ای همه را چاک به تن

تن تو بر سر خاک ای همه را خاک به سر

مهر سیمای تو را گرد قمر گرد کسوف

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۴

 

در عزایت چکنم گر نکنم خاک به سر

زین مصیبت چه خورم گر نخورم خون جگر

تو به فردوس برین تاخته گلگون نشاط

من سوی شام الم بسته به غم بار سفر

ماند اکنون که دل از دولت و صلت محروم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۷

 

اوفتد یوسف دیگر ز تو در چاه دگر

در هراسم ز دم گرگ تو ای خیره سحر

ز این دم گرگ بر آهوی حرم یوز متاز

هان و هان این دم شیر است ببازی مشمر

از دم گرگ تو شیران خدا رو به صید

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۲

 

آسمان سا علم لشکر کفار دریغ

رایت خسرو اسلام نگون سار دریغ

پرچم آغشته به خون ماهچه آلوده به خاک

اختر نصرت عباس علمدار دریغ

هم علم دار علم وار نگونسار فسوس

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۵

 

همه زانداز توام بهره غم افتاد فلک

از تو فریاد فلک

سال و ماه و شب و روز از تو نیم شاد فلک

از تو فریاد فلک

صرصر قهر تو در ماریه از آل زیاد

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۶

 

شکوه از چرخ ستمگر چکنم گر نکنم

چکنم گر نکنم

گله از گردش اختر چکنم گر نکنم

چکنم گر نکنم

غم عباس بلاکش چکشم گر نکشم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۹

 

تا بخاطر دری ای هیچ طرب دامادم

هر چه رفت ار چه عروس تو برفت از یادم

شرم حسن ار چه نهان خواست ولی چو افتادم

فاش می گویم و از گفته خود دلشادم

بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۰

 

نه به آزادی ویران نه به بند آزادم

نز اسیری است ملامت نه به شاهی شادم

همت عشق نه این منزلت اکنون دادم

من از آن روز که در بند توام آزادم

پادشاهم که به دام تو اسیر افتادم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۱

 

بر تو آن دیده و دل کو که به قانون گریم

خوشتر آن است که از قاعده بیرون گریم

گاه چون رعد به آبادی و ویران نالم

گاه چون بر به کهسار و به هامون گریم

درد اندوه تعب قتل عطش سوز گداز

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۳

 

می رسد خشک لب از شط فرات اکبر من

نوجوان اکبر من

سیلانی بکن ای چشمه چشم تر من

نوجوان اکبر من

کسوت عمر تو تا این خم فیروزه نمون

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸۰

 

خم شد از باد مخالف قد رعنای حسین

ای فلک وای حسین

همچو گل غرقه به خون شد رخ زیبای حسین

ای فلک وای حسین

آتشین گل کند از خون شقایق به کنار

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸۱

 

شد نگون رایت عباس علم دار حسین

بی علم دار و علم تا چه شود کار حسین

هستی یک دمه در ماتم یک دشت شهید

وای هنگام کم و انده بسیار حسین

ماتم فاطمه داغ حسن و سوک علی است

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode