گنجور

 
یغمای جندقی

می رسد خشک لب از شط فرات اکبر من

نوجوان اکبر من

سیلانی بکن ای چشمه چشم تر من

نوجوان اکبر من

کسوت عمر تو تا این خم فیروزه نمون

لعلی آورد به خون

گیتی از نیل عزا ساخت سیه معجر من

نوجوان اکبر من

تا ابد داغ تو ای زاده آزاده نهاد

نتوان برد زیاد

از ازل کاش نمی زاد مرا مادر من

نوجوان اکبر من

تا ز شست ستم خصم خدنگ افکن تو

شد مشبک تن تو

بیخت پرویزن غم خاک عزا بر سر من

نوجوان اکبر من

کرد تا لطمه باد اجل ای نخل جوان

باغ عمر تو خزان

ریخت از شاخ طراوات همه برگ و برمن

نوجوان اکبر من

دولت سوگ توام ای شه اقلیم بها

خسروی کرد عطا

سینه طبل است و علم آه و الم لشکر من

نوجوان اکبر من

چرخ کز داغ غمت سوخت بر آتش چوخسم

تا به دامانت رسم

کاش بر باد دهد توده خاکستر من

نوجوان اکبر من

تا تهی جام باقیات ز مدار مه و مهر

دور مینای سپهر

ساخت لبریز ز خوناب جگر ساغر من

نوجوان اکبر من

تا مه روی تو ای بدر عرب شمس عراق

خورد آسیب محاق

تیره شد روز پدر گشت سیه اختر من

نوجوان اکبر من

بر به شاخ ارم ای باز همایون فر و فال

تا گشودی پر و بال

ریخت در دام حوادث همه بال و پر من

نوجوان اکبر من

گر بر این باطله یغما کرم شبه رسول

نکشد خط قبول

خاک بر فرق من و کلک من و دفتر من

نوجوان اکبر من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode