گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷ - در مدیح خواجه رکن الدین

 

ایکه انعام تو سرمایه هر محرومست

ویکه انصاف تو یاری ده هر مظلومست

رکن دین خواجه آفاق که صدبار فلک

گفت دربان تو تا حشر مرا مخدومست

رشح اقلام تو برروی شریعت خالست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - نکوهش زروسیم

 

اینهمه لاف مزن گرچه ترا سیم و زر است

که زر وسیم بر اهل خرد مختصرست

دل مبند ار خردی داری بر سیم وزرت

که زروسیم جهان همچو جهان در گذرست

زوبدنیات حسابست بعقبات عقاب

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - یمدح الصدر السعید امین الدین صالح المستوفی

 

ایکه خورشید ز رای تو منور گردد

عالم از نفحه خلق تو معطر گردد

خواجه شرق امین الدین صالح که فلک

پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد

جرم خورشید اگر از دل تو نور برد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - در مدح امیر عزالدین

 

ترکم امروز مگر رای تماشا دارد

که برون آمده آهنگ بصحرا دارد

طره چون غالیه گرد سمنش حلقه زده

خه بنام ایزد یارب که چه سودا دارد

لعل شکر شکنش پرده مرجان سازد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - قصیده

 

ایکه خورشید زشرم دل تو آب شود

هفت دریا زسرانگشت تو غرقاب شود

حاکم مشرق و مغرب که همی بهر شرف

باغ اقبال ترا چرخ چو دولاب شود

کلک دین پرور تو واهب ارزاق شدست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - در مدح خواجه بهاء الدین

 

ای ترا بخت ندیم آمده دولت دمساز

وی ترا چرخ رفیق آمده انجم همراز

ای شده منجلی از دانش تو سینه عقل

وی شده ممتلی از بخشش تو معده آز

خواجه شرق بهاء الدین مخدوم جهان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - در مدح ملک اعظم اردشیربن حسن اسپهبد مازندران

 

ایکه در دست تو هرگز نرسد دست زوال

دور باد از تو و از دولت تو عین کمال

ای زمین حلم زمان جنبش دریا بخشش

ایفلک قدر ملک سیرت خورشید جمال

مردم چشم خرد واسطه عقد ملوک

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - چیستان در مدح رکن الدین

 

چیست آن جرم مربع بفلک ساخته جای

آنکه دارد ز شرف بر سر نه گردون پای

خال رخساره دین چتر سر خسرو شرع

نقطه نون نبوت علم علم فزای

مردم چشم شریعت حجرالاسود عقل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مدح علاءالدوله

 

با من آخر صنما جنگ چرا باید داشت

وز منت بیهده دل تنگ چرا باید داشت

با عدو مردمی و وصل چرا باید کرد

با من این عربده و جنگ چرا باید داشت

گر کنی سوی من آهنگ روا نیست و لیک

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۳ - عشوه و تمویه

 

از منت شرم نیامد که پس از چندین مدح

وعده های تو همه عشوه و تمویه بود

مردریگی که مرا خواهی دادن بدو سال

چند محتاج بترویح و بتوجیه بود

من خجل میشوم از هر که بخواند شعرم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹ - تشریف

 

نشوم من ز تو خرسند بتحسینی و بس

که گر احسنت نگوئی تو چو تو صد گویند

تو مرا لایق این خدمت تشریفی ده

زانکه تحسین تهی ام دگران خود گویند

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - مزبله دیو

 

تا کی ایدل تو درین مزبله دیو زحرص

خویشتن را زره عقل و خرد گم بینی

برجهانی چه نهی دل که زبس آزونیاز

موج آفت را بر چرخ تلاطم بینی

چند ازین بیخردان خیره ملامت شنوی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

باز مارا هوس خوش پسری افتادست

بازمان از پی دل دردسری افتادست

کار دل سخت بدافتاد درین بار که او

بکف سخت دل بد جگری افتادست

من نمیدانم کاین مشغله بر من زچه خاست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

وای ای دوست که بیوصل تو عیشم خوش نیست

چون بود خوش که مرا آن دورخ مهوش نیست

بر رخت آتشی از عشق برافروخته اند

کیست کش از پی دل نعل درین آتش نیست

چه کند ماه که درششدرحسن از تو بماند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

هیچ کس را هوش عشق تو درسر نشود

کش غم هجر تو با مرگ برابر نشود

نتوان کشت مرا گر طمع وصل کنم

هیچ عاشق بچنین جرمی کافی نشود

جان زمن خواهی ودانی که محابانکنم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

خه بنام ایزد آنعارض نیکو نگرید

چشم بد دور ازو آن گل خود رو نگرید

سرو خواهید خرامان گل خندان بسرش؟

آنکه از دور همی آید از انسو نگرید

ناوک غالیه دیدید و کمند مشگین

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

ابر نوروز زغم روی جهان میشوید

باز هر دلشده دلبر خود میجوید

باد چون طبله عطار بمشک اندودست

هرکجا برگذرد خاک ازو میبوید

بربنا گوش چمن خط بنفشه بدمید

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

با من ای دوست، ستمگر چو جهانی چه کنم؟

هر چه خواهی ز جفا می بتوانی چه کنم؟

نیک و بد از بُن دندان تو می‌باید ساخت

نگریزد دل من از تو که جانی چه کنم؟

گر چو جان رخ بنمائی، چو جهان جور کنی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم

که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم

کشته عشق توام جای ملامت باشد؟

خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم

چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

خود بخود خواستم اینعشق علی الله چکنم

محنت من ز من آمد گله زانمه چکنم

نتوان خوردغم ار در ره او کشته شوم

صد هزارند چو من کشته درین ره چکنم

همه دم گوئی از خشم که جانت ببرم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
۱
۲
sunny dark_mode