گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

خه بنام ایزد آنعارض نیکو نگرید

چشم بد دور ازو آن گل خود رو نگرید

سرو خواهید خرامان گل خندان بسرش؟

آنکه از دور همی آید از انسو نگرید

ناوک غالیه دیدید و کمند مشگین

غمزه کافر او وان خم ابرو نگرید

هست او را دهنی تنگ چو چشم سوزن

اندر او تعبیه دو رشته لولو نگرید

لعل شکر شکن و زلف زره ور بینید

لاله دل سیه و نرگس جادو نگرید

خواب خرگوش دهد نرگس رو به بازش

اینهمه شعبده زان چشم چو آهو نگرید

گفتم او را چه شود گر دل من باز دهی

گفت نه تو نه دلت درد سر او نگرید