بی تو چونان زغم هجر تو می بگدازم
که بگوشی نرسد صعب ترین آوازم
کشته عشق توام جای ملامت باشد؟
خود بدین زنده ام انصاف و بدین مینازم
چند بردوخته چشم از تو درم پرده خویش
چند سوزم بغم عشقت و تاکی سازم
زلف را گو بمدارا دل من بازفرست
ورنه این شرم در اندازم و اندریازم
مهرتنگ شکرت را بدو لب بردارم
بند زلفت چو دل و جان پس پشت اندازم
از رخت گل چنم و شعبده ها دانم کرد
وز لبت می خورم و عربده ها آغازم
ترکتازی کنم و بوسه پیاپی زنمت
تا که گوید که مزن وز تو که دارد بازم
برزنم دست بابرویت و همچون زلفت
پای بر ماه نهم تا که سر اندربازم
نشود مس وجودم بحقیقت اکسیر
تا نه در بوته هجر تو همی بگدازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در وصف درد و رنج عشق و هجرانی عمیق است. شاعر بیان میکند که بدون حضور معشوقش به شدت آشفته و سوزان است و از غمش در عذاب میباشد. او خود را کشته عشق معشوق میداند و به این وضعیت مباهات میکند. شاعر از معشوق میخواهد که با دلش مدارا کند و اگر این کار را نکند، به ناچار شرم خود را کنار خواهد گذاشت. او خاطرات زیبای عشق را به یاد میآورد و از احساسات شدیدش نسبت به معشوق سخن میگوید، اینکه در نهایت وجودش به عشق معشوق وابسته است و تا زمانی که از او دور باشد، همواره در عذاب خواهد بود.
هوش مصنوعی: بی تو آنقدر از درد دوری میسوزم که حتی سختترین نالهام هم به گوش کسی نمیرسد.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو جان باختم، آیا این جای سرزنش است؟ من به همین عشق زندهام، به انصاف و به این عشق افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: چند بار به یاد تو چشم به راه نشستهام و خودم را در پردهی رازهایم پنهان کردهام. چقدر باید در غم عشق تو بسوزم و تا کی این وضعیت را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: به زلفت بگو که با آرامش رفتار کند و دل من را به من برگرداند، وگرنه من احساس شرم میکنم و این احساس را نادیده میگیرم و از آن عبور میکنم.
هوش مصنوعی: عشق تو را همچون شکر میدانم و با لبهایم از تو خواهم گفت. موهای تو را مانند دل و جانم میخواهم، و برای تو همه چیز را پشت سر میگذارم.
هوش مصنوعی: از زیبایی تو بهرهمند میشوم و میدانم که از تو چه خیالاتی به ذهنم میرسد. همچنین از لبهای تو نوشیدنی لذتبخش مینوشم و به خاطر آن دچار شور و هیجان میشوم.
هوش مصنوعی: من به عشق تو خواهند پردهداری کنم و مکرر لبهای تو را خواهم بوسید تا اینکه تو بگویی این کار را متوقف کن و من از چه کسی این عشق را دارم.
هوش مصنوعی: دست را بر پیشانی زیبای تو میزنم و مانند زلفی که بر روی زمین قرار دارد، قدم به قدم بر ماه مینهم تا سرم را به تو نزدیک کنم و در آغوش بگیرم.
هوش مصنوعی: من تا زمانی که در آتش عشق تو نسوزم، وجودم به حقیقت تبدیل نخواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
نه چنان معتقدم کهم نظری سیر کند
[...]
به غم خویش چنان شیفته کردی بازم
کز خیال تو به خود نیز نمیپردازم
هر که از نالهٔ شبگیر من آگاه شود
هیچ شک نیست که چون روز بداند رازم
گفته بودی: خبری ده، که ز هجرم چونی؟
[...]
شوخ چشمیم کشد دل که کشد از نازم
همنی دار که خود را بر بار اندازم
من چو شمعم که گرم سوز به پایان برسد
سوختن پیش رخ دوست ز سر آغازم
پیش مردم اگر از دیده نیفتادی اشک
[...]
مدّتی تا به غم حال جهان می سازم
شرح حالی ز سر شوق همی پردازم
چون کبوتر بچه کاو در وطنش انس گرفت
به سر کوی تمنّای تو در پروازم
چند رانی من دلسوخته را از بر خویش
[...]
در خراباتِ مُغان گر گذر افتد بازم
حاصلِ خرقه و سجاده، روان دربازم
حلقهٔ توبه گر امروز چو زُهّاد زنم
خازنِ میکده فردا نَکُنَد در، بازم
ور چو پروانه دهد دست، فَراغِ بالی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.