ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۱۰
در شب تاریک برداری نقاب از روی خویش
مرد نابینا ببیند بازیابد راه را
طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم تو را
دلبرا شاها ازین پنجه بیفگن آه را
پنج و پنجاهم نباید، هم کنون خواهم تو را
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۳
سال چون نو گشت فرزند نو آمد شاه را
شاه نیکو روی نیکوعهد نیکوخواه را
خواست یزدان تا ز نسل شاه بنماید به خلق
چون ملکشاه و چو طغرلشاه و سلطانشاه را
خواست دولت تا بود چون آفتاب و مشتری
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در تواضع اهل حق
شاه را خواهی که بینی، خاک شو درگاه را
ز آبرو آبی بزن درگاه شاهنشاه را
نعل کن چون چتر او دیدی کلاه چرخ را
چاک زن چون روی او دیدی قبای ماه را
چون کله بر سر نشین دزدان افسر جوی را
[...]
محمد بن منور » اسرار التوحید » باب دوم - در وسط حالت شیخ » فصل سوم » ابیات » بخش ۵
در شب تاریک برداری نقاب از روی خویش
مرد نابینا ببیند باز یابد راه را
طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا
دلبرا شاها ازین پنجاه بفکن آه را
پنج و پنجاهم نباید هم کنون خواهم ترا
[...]
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب دوم » فصل سیم
عقل را با عشق کاری نیست زودش پنبه کن
تاچه خواهی کرد آن اشتردل جولاه را
عقل نزد عشق خود راهی تواند برد نه
نزد شاهنشه چه کار اوباش لشگر گاه را
نجمالدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب سیم » فصل دوازدهم
آفرینش را همه پی کن به تیغ لااله
تا جهان صافی شود سلطان الاالله را
نجمالدین رازی » مجموعهٔ اشعار » سایر اشعار » شمارهٔ ۱
پاک کن ز آلایش و آرایش خود راه را
تا شوی سرهنگ عالی رتبت این درگاه را
جغدوار اندر خراب این جهان ماوی مگیر
تا شوی باز خشین مر دست شاهنشاه را
نفس تو دجال تست و روح تو عیسی تو
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سوم
حد و اندازه ندارد نالهها و آه را
چون نماید یوسف من از زنخ آن چاه را
راه هستی کس نبردی گرنه نور روی او
روشن و پیدا نکردی همچو روز آن راه را
چون مه ما را نباشد در دو عالم شبه و مثل
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶
روی ترکم بین مکن نسبت به خوبی ماه را
ترک من در خیل دارد همچو مه پنجاه را
دامن خرگه براندازد به شبها تا مگر
گمرهی در منزل او باز یابد راه را
رهنمایان فلک با شبروان ره گم کنند
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵
ای نسیم صبحگاهی بر تو جان افشان کنیم
گر کنی آگه ز حالم خواجه نصرالله را
آن سرافرازیکه دائم دارد اندر شکر خویش
فیض ابر دست او رطب اللسان افواه را
و آنکه با تدبیر رأی او توان گفتن کنون
[...]
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٧ - ایضاً له در مدح شمس الدین علی
کو کسی کز من بگوید ماه بی اشباه را
دلبر شادی فزای و مهوش غمکاه را
ابن یمین » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ٧ - ایضاً له در مدح شمس الدین علی
باز پوش آئینه رخسار همچون ماه را
کین دل پر درد نتواند نهفتن آه را
ناصر بخارایی » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - صبح خیزان
ساقیا می ده، مده جام صفا بدخواه را
تیرگی شب را رسید و روشنائی ماه را
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
گوشه برقع فتاد از طرف رخ آن ماه را
کشف شد نور تجلی عارف آگاه را
مایل طوبی نیاید سایه سرو قدت
منصب عالی چه لایق همت کوتاه را
در دعا جز دولت وصلت نمی خواهد دلم
[...]
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱
دردمندی سر به گردون می رساند آه را
می فزاید پیچ و تاب این رشته کوتاه را
قطع صحرای عدم را عمر جاویدان کم است
من به جان بی نفس چون طی کنم این راه را؟
در به روی طالب حق می شود از ذکر باز
[...]
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲
ناتوانی از اجابت نیست مانع آه را
می رساند پیچ و خم آخر به منزل راه را
می شوند از خاکساری زیردستان سربلند
جامه کوتاه، رعنا می کند کوتاه را
ترک غفلت کن که بیداری درین ظلمت سرا
[...]
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳
هست در نقصان تمامی ها دل آگاه را
مومیایی از شکست خویش باشد ماه را
پرده دار نقص شد کوته زبانی ها مرا
جامه کوتاه، رعنا می کند کوتاه را
حرف می آید به دشواری برون از خامه ام
[...]
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴
کاسه زانوست جام جم دل آگاه را
یوسف از روی زمین خوش تر شمارد چاه را
از غبار خط مشکین حسن می بالد به خود
گرد لشکر توتیای چشم باشد شاه را
می نماید حسن در آغوش عاشق خویش را
[...]
صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵
دلفریبی چون به جولان آورد آن ماه را
مرد می باید نگه دارد عنان آه را!
غافلان را گوش بر آواز طبل رحلت است
هر تپیدن قاصدی باشد دل آگاه را
عشق مستغنی است از تدبیر عقل حیله گر
[...]
صائب » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۸
می گشاید ذکر بر رویت در الله را
نیست جز این حلقه دیگر حلقه آن درگاه را