امام اسمعیل ساوی گفت من رقعۀ نوشتم به شیخ و بنوشتم کی کسی ترا غیبت کرده است او را بحل کن، شیخ گفت بخط مبارک نوشت:
تقشع غیم الجهد عن قمر الحب
واشرق نورالصبح فی ظلمة الغیب
وجاء نسیم الاعتذار مخففا
فصادفه حسن القبول من القلب
*
ازیک سو شیر و از دگر سو شمشیر
مسکین دل من میان شیر و شمشیر
*
کار همه راست شد چنانک بباید
حالت شادیست شاد باشی شاید
انده و اندیشه را دراز چه داری
دولت تو خود همان کند که بباید
رایِ وزیران ترا بکار نیاید
هرچصوابست بخت خود فرماید
چرخ نیارد بدیل تو ز خلایق
و آنکه ترا زاد نیز چون تو نزاید
ایزد هرگز دری نبندد بر تو
تا صد دیگر به بهتری نگشاید
*
آنجا که ببایی پدید نیئی گویی
آنجا که نبایی از زمین بررویی
عاشق کنی و مراد عاشق جویی
اینت خوشی و ظریفی و نیکویی
*
ای ساقی پیش آر ز سرمایۀ شادی
زان می که همی تابد چون تاج قبادی
زان باده که با بوی گل و گونۀ لعلست
قفل دَرِ گُرمست و کلید درِشادی
*
خوش آید او را چون من بناخوشی باشم
مرا که خُوشیِ او بود ناخوشی شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
هرکسی محراب کردست آفتاب وسنگ و چوب
من کنون محراب کردم آن نگارین روی را
*
در شب تاریک برداری نقاب از روی خویش
مرد نابینا ببیند باز یابد راه را
طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا
دلبرا شاها ازین پنجاه بفکن آه را
پنج و پنجاهم نباید هم کنون خواهم ترا
اعجمیام میندانم من بن و بنگاه را
*
جایی که تو باشی اثر غم نبود
آنجا که نباشی دل خرم نبود
آنرا که ز فرقت تو یکدم نبود
شادیش زمین و آسمان کم نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.