گنجور

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » هزلیات » غزلیات » شمارهٔ ۵ - عالم سعد، احمد مسعود

 

شیدگانی سهمگین کولنگ و بی هنجار شد

بر ره هموار او خس رست و ناهموار شد

وان دهان کز کوچکی نقطه پرگار بود

از فراخی باز همچون دایره پرگار شد

زلف مشک افشان او بر ماه چون زنجیر بود

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در مدح افتخار دین علی

 

نرگس خوشبوی باز از خواب خوش بیدار شد

چشم بی دیدار او باز از در دیدار شد

در چمن با شنبلید و با بنفشه یار شد

سبزه چون دیبا و گل چون نافه تاتار شد

بوی و رنگ سنبل و دیباش بستانخوار شد

[...]

سوزنی سمرقندی
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۵ - در مدح اقضی القضاة رکن الدین صاعد

 

این جهان میسوخت تا از زخم تیغ افگار شد

وان سگی میکرد تا از بیلکی مردار شد

ای بسا تن کوزدست خویشتن در خاک خفت

وی بسا سر کوبپای خویشتن بردار شد

ْآنکه چشمی پر گهر از گریه چونپیکاننمود

با دهانی پر ز خون از خنده چون سوفار شد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

فتنه خفته ز چشم مست تو بیدار شد

خاصه آن ساعت که زلفت نیز با او یار شد

در شب هجرت ببینم روز وصلت را بخواب

گر تواند بخت خواب آلود من بیدار شد

روزگاری ناکشیده محنت هجران تو

[...]

سیف فرغانی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱

 

تا به سودای تو دل را عشق و همّت یار شد

نقد جان بر کف نهاد و بر سر بازار شد

ما ز دام خویشتن بینی به کلّی رسته ایم

وای بر مرغی که صید حلقهٔ پندار شد

از گلستان جمالت اهل معنی را چه سود

[...]

خیالی بخارایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۶

 

بهر خونریز من از خواب صبوی یار شد

ساقیا می ده که بخت خفته ام بیدار شد

یوسف مصری یکی هم از خریداران تست

او نه بهر خود فروشی بر سر بازار شد

کفر زلفت در دلم از بسکه قلاب افکند

[...]

اهلی شیرازی
 

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

تا بکفر زلف تو جان مرا اقرار شد

دل ز ایمان برگرفت و در پی زنار شد

از شراب عشق جانان جان ما چون گشت مست

از خیال زهد و هشیاری دلم بیزار شد

از شراب جام عشقم از ازل مست و خراب

[...]

اسیری لاهیجی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶

 

بر سر بالین طبیب از ناله من زار شد

از برای صحت من آمد و بیمار شد

دوش در کنج غم از فریاد دل خوابم نبرد

بلکه از افغان من همسایه هم بیدار شد

صبر می کردم که، درد عشق خوبان کم شود

[...]

هلالی جغتایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۵

 

تا تو رفتی عالم روشن به چشمم تار شد

باده بی غش به جامم شربت بیمار شد

از دهان باز بودم حلقه بیرون در

تا زبان بستم دلم گنجینه اسرار شد

رو سفیدی بود در کردار و عمر من تمام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱۶

 

بر من از روشندلی وضع جهان هموار شد

خار در پیراهن آتش گل بی خار شد

خودبخود چون غنچه واشد عقده ها از کار من

تا درین بستانسرا دست و دلم از کار شد

دور گردان را وصال پرده داران هم خوش است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۴

 

خلقی از گفتار بی کردار من هشیار شد

گرچه خود در خواب ماندم عالمی بیدار شد

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳

 

در شبستان دلم، از سرگذشت زلف او

گر هوس خوابید، چندین آرزو بیدار شد

زین تکاپو حاصلم چون آسیا بیگار شد

مزد سرگردانی ام در کیسه اغیار شد

طغرای مشهدی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۵۶ - عینک ساز

 

شوخ عینک ساز مهمان من افگار شد

چون مرا در خانه تنها دید چشمش چار شد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۹۵ - کرنایی

 

شوخ کرنایی مرا با خویش آخر یار شد

خانه من آمد و خود را به عالم کار شد

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

سرو نازم چون بی گلگشت در رفتار شد

چار دیوار چمن از موج گل سرشار شد

آه از غفلت که عمرم در سیه کاری گذشت

این ره از لغزیدن پا قطع چون پرگار شد

چون شرر در سنگ ابنای زمان در غفلتند

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۷

 

مژده ای ذوق وصال آیینه بی‌زنگار شد

آب گردید انتظار و عالم دیدار شد

خلق آخر در طلب واماندگی اظهار شد

بر ره خوابیده پا زد آبله بیدار شد

سایه‌وار از سجده طی‌ کردم بساط اعتبار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۸

 

نقطهٔ دل‌گرد خودگشت و خط پرگار شد

گردش این سبحه تا هموار شد زنار شد

ساز استعداد این محفل تحیر نغمه بود

قلقل مینا به طبع زاهد استغفار شد

صفحه‌ای در یاد آن برق نگاه آتش زدم

[...]

بیدل دهلوی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۲۵ - قادری هندوستانی

 

هر خم و پیچی که شد، از تارِ زلف یار شد

دام شد، زنجیر شد، تسبیح شد، زنار شد

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۲۵ - قادری هندوستانی

 

هر خم و پیچی که شد، از تارِ زلف یار شد

دام شد، زنجیر شد، تسبیح شد، زنار شد

رضاقلی خان هدایت
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵

 

روز وشب پیدا ز چهر و طره دلدار شد

آن یک از بس گشت روشن این یک از بس تار شد

بود یوسف دلبر مارا غلام از جان ودل

خواست چون بفروشدش ناچار در بازار شد

قوت جانها چهر او درقحط شدنبودعجب

[...]

بلند اقبال
 
 
۱
۲
sunny dark_mode