بخش ۱۲۵ - قادری هندوستانی
اسمش محمد، لقبش داراشکوه، پسر بزرگ و ولیعهد شاه جهان پادشاه هندوستان بوده. بالاخره اورنگ زیب برادر کوچک وی برو خروج کرده، پس از استیلا او را به قتل آورده. اگرچه سلطان و سلطان زاده بوده، اما تحصیل مقامات عرفانیه مینمود. با سعیدای سرمد دوستی داشت و با ملاشاه بدخشانی ارادت و اخلاص میورزید و چون سلسلهٔ ملاشاه و میان شاه میرلاهوری به طریقهٔ قادریه منسوب بود، قادری تخلص مینمود. رسالهای در توحید شطحیات اهل یقین مرقوم آورده، آن را حسنات العارفین نام کرده. سفینة الاولیا نیز از مؤلفات اوست. به هر صورت گاهی به نظم مبادرت میفرمود و این دو بیت و قطعه و رباعیات از نتایج طبع اوست:
هر خم و پیچی که شد، از تارِ زلف یار شد
دام شد، زنجیر شد، تسبیح شد، زنار شد
٭٭٭
با دوست رسیدیم چو از خویش گذشتیم
از خویش گذشتن چه مبارک سفری بود
٭٭٭
جهان چیست ماتم سرایی در او
نشسته دو سه ماتمی رو برو
جگر پارهای چند بر خوانِ او
جگرخوارهای چند مهمانِ او
رباعی
از اصل حقیقت چوخبر دار شدی
از یار بدان جمله که هشیار شدی
چون فاعل خیر و شر خدا را دیدی
دیدی گنه از خویش و گنه کار شدی
٭٭٭
کی کار تو در شمار حق میآید
یا قلب تو در عیارِ حق میآید
باید که تو عینِ خویش دانی حق را
فانی شدنت چه کار حق میآید
٭٭٭
عارف دل و جان تو معین سازد
خاری که کند بجاش گلشن سازد
کامل همه را ز نقص بیرون آرد
یک شمع هزار شمع روشن سازد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.