گنجور

 
سیف فرغانی

فتنه خفته ز چشم مست تو بیدار شد

خاصه آن ساعت که زلفت نیز با او یار شد

در شب هجرت ببینم روز وصلت را بخواب

گر تواند بخت خواب آلود من بیدار شد

روزگاری ناکشیده محنت هجران تو

چون توان از نعمت وصل تو برخوردار شد

تا بدیدم نرگس مخمور تو از خمر عشق

آنچنان مستم که نتوانم دگر هشیار شد

آنکه مردم را بدم کردی چو عیسی تندرست

چشم بیمار تو دید از عشق تو بیمار شد

شور از مردم برآمد گریه بر عاشق فتاد

چون لب شیرین تو از خنده شکربار شد

چاره تسلیم است با تقدیر نتوان پنجه کرد

دست تدبیرم چو اندر کار تو بی کار شد

تا تو پیدا آمدی ما را خموشی بود کار

گل چو رو بنمود بلبل را سخن ناچار شد

پیش ازین بی عشق تو در نظم ما ذوقی نبود

هرکه عاشق گشت بر شیرین شکر گفتار شد

گر کسی خواهد که بیند جان مصور همچو جسم

گودرین صورت نگر کز حسن معنی دار شد

سیف فرغانی جوانی رفت تا کی عاشقی

پیر گشتی، توبه کن، هنگام استغفار شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سوزنی سمرقندی

شیدگانی سهمگین کولنگ و بی هنجار شد

بر ره هموار او خس رست و ناهموار شد

وان دهان کز کوچکی نقطه پرگار بود

از فراخی باز همچون دایره پرگار شد

زلف مشک افشان او بر ماه چون زنجیر بود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
جمال‌الدین عبدالرزاق

این جهان میسوخت تا از زخم تیغ افگار شد

وان سگی میکرد تا از بیلکی مردار شد

ای بسا تن کوزدست خویشتن در خاک خفت

وی بسا سر کوبپای خویشتن بردار شد

ْآنکه چشمی پر گهر از گریه چونپیکاننمود

با دهانی پر ز خون از خنده چون سوفار شد

[...]

خیالی بخارایی

تا به سودای تو دل را عشق و همّت یار شد

نقد جان بر کف نهاد و بر سر بازار شد

ما ز دام خویشتن بینی به کلّی رسته ایم

وای بر مرغی که صید حلقهٔ پندار شد

از گلستان جمالت اهل معنی را چه سود

[...]

اهلی شیرازی

بهر خونریز من از خواب صبوی یار شد

ساقیا می ده که بخت خفته ام بیدار شد

یوسف مصری یکی هم از خریداران تست

او نه بهر خود فروشی بر سر بازار شد

کفر زلفت در دلم از بسکه قلاب افکند

[...]

اسیری لاهیجی

تا بکفر زلف تو جان مرا اقرار شد

دل ز ایمان برگرفت و در پی زنار شد

از شراب عشق جانان جان ما چون گشت مست

از خیال زهد و هشیاری دلم بیزار شد

از شراب جام عشقم از ازل مست و خراب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه