گنجور

 
خیالی بخارایی

تا به سودای تو دل را عشق و همّت یار شد

نقد جان بر کف نهاد و بر سر بازار شد

ما ز دام خویشتن بینی به کلّی رسته ایم

وای بر مرغی که صید حلقهٔ پندار شد

از گلستان جمالت اهل معنی را چه سود

چون گلی نآمد به دست و پای دل پرخار شد

نرگس خون ریز یار از بس که بی پرهیز بود

ترک خونخواری نکرد و عاقبت بیمار شد

آفتابیّ و خیالی را ز مهرت ذرّه‌ای

کم نمی‌گردد اگرچه دردسر بسیار شد

 
 
 
سوزنی سمرقندی

شیدگانی سهمگین کولنگ و بی هنجار شد

بر ره هموار او خس رست و ناهموار شد

وان دهان کز کوچکی نقطه پرگار بود

از فراخی باز همچون دایره پرگار شد

زلف مشک افشان او بر ماه چون زنجیر بود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
جمال‌الدین عبدالرزاق

این جهان میسوخت تا از زخم تیغ افگار شد

وان سگی میکرد تا از بیلکی مردار شد

ای بسا تن کوزدست خویشتن در خاک خفت

وی بسا سر کوبپای خویشتن بردار شد

ْآنکه چشمی پر گهر از گریه چونپیکاننمود

با دهانی پر ز خون از خنده چون سوفار شد

[...]

سیف فرغانی

فتنه خفته ز چشم مست تو بیدار شد

خاصه آن ساعت که زلفت نیز با او یار شد

در شب هجرت ببینم روز وصلت را بخواب

گر تواند بخت خواب آلود من بیدار شد

روزگاری ناکشیده محنت هجران تو

[...]

اهلی شیرازی

بهر خونریز من از خواب صبوی یار شد

ساقیا می ده که بخت خفته ام بیدار شد

یوسف مصری یکی هم از خریداران تست

او نه بهر خود فروشی بر سر بازار شد

کفر زلفت در دلم از بسکه قلاب افکند

[...]

اسیری لاهیجی

تا بکفر زلف تو جان مرا اقرار شد

دل ز ایمان برگرفت و در پی زنار شد

از شراب عشق جانان جان ما چون گشت مست

از خیال زهد و هشیاری دلم بیزار شد

از شراب جام عشقم از ازل مست و خراب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه