تا به سودای تو دل را عشق و همّت یار شد
نقد جان بر کف نهاد و بر سر بازار شد
ما ز دام خویشتن بینی به کلّی رسته ایم
وای بر مرغی که صید حلقهٔ پندار شد
از گلستان جمالت اهل معنی را چه سود
چون گلی نآمد به دست و پای دل پرخار شد
نرگس خون ریز یار از بس که بی پرهیز بود
ترک خونخواری نکرد و عاقبت بیمار شد
آفتابیّ و خیالی را ز مهرت ذرّهای
کم نمیگردد اگرچه دردسر بسیار شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عشق و جدایی میپردازد. شاعر از دل و همت خود که به عشق معشوق مشغول شده، یاد میکند و میگوید که برای رسیدن به او، جانش را نیز ریسک کرده است. او همچنین به رهایی از دامهای درونی و پندارها اشاره میکند و میگوید که گرفتار شدن در افکار، انسان را به زوال میکشاند. در ادامه، به زیبایی معشوق و ناکامی اهل دل اشاره میشود و نشان میدهد که حتی در زیبایی، درد و رنج وجود دارد. در نهایت، شاعر بیان میکند که عشق همواره با مشکلات همراه است، اما این مشکلات نمیتواند از میزان محبت کاسته شود.
هوش مصنوعی: دل برای رسیدن به تو پر از عشق و آرزو شده است و جانش را برای تو مانند کالایی در بازار قرار داده است.
هوش مصنوعی: ما از اسارت و بندهای خود به طور کامل آزاد شدهایم، ولی ای دریغ بر پرندهای که در دام خیال و فریب گرفتار آمده است.
هوش مصنوعی: از زیبایی و جمال تو، اهل معنا و اندیشه چه نفعی میبرند، وقتی که به مانند گل، چیزی به دست نیاورند و دلشان پر از تلخی و درد شود.
هوش مصنوعی: نرگس زیبای محبوبم، به خاطر اینکه بیاحتیاطی کرد و به خود آسیب زد، نتوانست از کارهای خطرناک دست بکشد و در نهایت مریض شد.
هوش مصنوعی: محبت تو هیچوقت کمتر نمیشود، حتی اگر مشکلات و سختیهای زیادی پیش بیاید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شیدگانی سهمگین کولنگ و بی هنجار شد
بر ره هموار او خس رست و ناهموار شد
وان دهان کز کوچکی نقطه پرگار بود
از فراخی باز همچون دایره پرگار شد
زلف مشک افشان او بر ماه چون زنجیر بود
[...]
این جهان میسوخت تا از زخم تیغ افگار شد
وان سگی میکرد تا از بیلکی مردار شد
ای بسا تن کوزدست خویشتن در خاک خفت
وی بسا سر کوبپای خویشتن بردار شد
ْآنکه چشمی پر گهر از گریه چونپیکاننمود
با دهانی پر ز خون از خنده چون سوفار شد
[...]
فتنه خفته ز چشم مست تو بیدار شد
خاصه آن ساعت که زلفت نیز با او یار شد
در شب هجرت ببینم روز وصلت را بخواب
گر تواند بخت خواب آلود من بیدار شد
روزگاری ناکشیده محنت هجران تو
[...]
بهر خونریز من از خواب صبوی یار شد
ساقیا می ده که بخت خفته ام بیدار شد
یوسف مصری یکی هم از خریداران تست
او نه بهر خود فروشی بر سر بازار شد
کفر زلفت در دلم از بسکه قلاب افکند
[...]
تا بکفر زلف تو جان مرا اقرار شد
دل ز ایمان برگرفت و در پی زنار شد
از شراب عشق جانان جان ما چون گشت مست
از خیال زهد و هشیاری دلم بیزار شد
از شراب جام عشقم از ازل مست و خراب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.