گنجور

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۳ - گفتار در موفق شدن جناب خلافت پناهی اجتناب از بعض مناهی وفقه الله سبحانه للتقوی و المغفرة فی الدنیا و الآخرة

 

حبذا شاهی که در عهد شباب

شد ز توبه همچو پیران بهره یاب

گرچه از باده لب آلود از نخست

زان به آب توبه آخر لب بشست

جامی می با آن همه آب طرب

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۵ - در بیان آنکه امضای عزیمت بر ترک گناه در مشیت حق است سبحانه و تعالی اگر امضا کند شکر باید کرد والا عذر باید آورد

 

توبه چون شیشه قضا آمد چو سنگ

شیشه را با سنگ نبود تاب جنگ

چون قضا با توبه آید سازگار

توبه را باشد بنایی استوار

ور نیاید سازگار او قضا

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۷ - اشارت به خوابی که ناظم در اثنای این دیباچه دیده و تعبیر آن چنانچه خود کرده آرمیده

 

چون رسیدم شب بدینجا زین خطاب

در میان فکرتم بربود خواب

خویش را دیدم به راهی بس دراز

پاک و روشن چون ضمیر اهل راز

نی ز بادش گرد را انگیزشی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۸ - حکایت تعبیر معبر خواب آن ساده مرد را بر سبیل سخریه و استهزا و راست آمدن آن تعبیر بی شایبه تبدیل و تغییر

 

رفت پیش آن معبر ساده ای

از ره عقل و خرد افتاده ای

گفت دیدم صبحدم خود را به خواب

در دهی سرگشته ویران و خراب

هر کجا از دور دیدم خانه ای

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۹ - آغاز مقال در شرح صورت حال سلامان و ابسال

 

شهریاری بود در یونان زمین

چون سکندر صاحب تاج و نگین

بود در عهدش یکی حکمت شناس

کاخ حکمت را قوی کرده اساس

اهل حکمت یک به یک شاگرد او

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۰ - اشاره به آنچه حق سبحانه و تعالی در شأن پادشاهان عجم به داوود علیه السلام کرده است

 

گفت با داوود پیغمبر خدای

کامت خود را بگوی ای نیک رای

کز عجم چون پادشاهان آورند

نام ایشان جز به نیکی کم برند

گرچه بود آتشپرستی دینشان

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۱ - ظاهر شدن آرزوی فرزند از شاه کامیاب و سخن راندن حکیم در آن باب

 

چون به تدبیر حکیم نامدار

یافت گیتی بر شه یونان قرار

سر به سر گیتی مسخر ساختش

ثانی اثنین سکندر ساختش

یک نگین وار از همه روی زمین

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۲ - حکایت آن اعرابی که بر فرزندان خود نام سباع درنده نهاده بود و بر خدمتگاران نام بهایم چرنده

 

آن مسافر بهر دولت یابیی

ماند شب در خانه اعرابیی

جمله فرزندانش از خرد و بزرگ

یافت همنام ددان چون شیر و گرگ

هر که بود از خادمانش یکسره

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۳ - در مذمت فرزند ناخلف

 

اینکه گفتم حال فرزند نکوست

کش به اصل خویش پیوند نکوست

آن که باشد بد سگال و بد سرشت

در سرشت او هزاران خوی زشت

به بود کز سلک دوران داریش

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۴ - حکایت شخصی که در ولادت فرزند از بزرگی استمداد همت کرده بود و باز از برای خلاصی از شر وی از همان بزرگ استمداد می کرد

 

پیش شیخی رفت آن مرد فضول

بهر بی فرزندیش خاطر ملول

گفت با من دار شیخا همتی

تا ببخشد کردگارم دولتی

تازه سروی روید از آب و گلم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۵ - مذمت کردن حکیم شهوت را که ولادت فرزندان بی آن معهود نیست

 

از شه یونان حکیم تیزهوش

کرد چون افسانه فرزند گوش

گفت شاها هر که او شهوت نراند

در غم محرومی از فرزند ماند

چشم عقل و علم کور از شهوت است

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۶ - حکایت آن کریمی که دعوت سفله را اجابت نکرد تا صحبت با سفلگان عادت وی نگردد

 

چون سوی اینان لئیمی پی برد

لقمه ای چند از طعام وی خورد

چون بخواند سفله دیگر مرا

سویش آن لذت شود رهبر مرا

محو گردد نامم از سلک کرام

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۷ - در مذمت زنان که محل شهوت موقوف علیه فرزندان است

 

چاره نبود اهل شهوت را ز زن

صحبت زن هست بیخ عمر کن

زن چه باشد ناقصی در عقل و دین

هیچ ناقص نیست در عالم چنین

دور دان از سیرت اهل کمال

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۸ - حکایت سلیمان علیه السلام و بلقیس که از مقام انصاف سخن گفته اند

 

بود بلقیس و سلیمان را سخن

روزی اندر کشف سر خویشتن

هر دو را دل بر سر انصاف بود

خاطر از رنگ رعونت صاف بود

گفت شاه دین سلیمان از نخست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۹ - تدبیر کردن حکیم در ولادت فرزند بی موافقت زنان و دایه گرفتن از برای تربیت وی

 

کرد چون دانا حکیم نیکخواه

شهوت زن را نکوهش پیش شاه

ساخت تدبیری به دانش کاندر آن

ماند حیران فکرت دانشوران

نطفه را بی شهوت از صلبش گشاد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۰ - حکایت آن موسوس سودایی که به سبب آلایش جانوران دریایی دست از آب دریا شست و آبی پاکیزه تر از آب دریا جست

 

آن موسوس بر لب دریا نشست

تا کند بهر تقرب آبدست

دید دریایی پر از ماهی و مار

چغز و خرچنگش هزار اندر هزار

هر طرف مرغان آبی در شناه

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۱ - قیام نمودن ابسال به دایگی سلامان و دامن بر زدن در پرورش آن پاکیزه دامان

 

شاه چون دایه گرفت ابسال را

تا سلامان همایون فال را

آورد در دامن احسان خویش

پرورد از رشحه پستان خویش

چشم او چون بر سلامان اوفتاد

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۲ - در صفت حدت فهم و جودت نظم و نثر وی

 

لطف طبعش در سخن مو می شکافت

لفظ نشنیده به معنی می شتافت

پیش ازان کش لفظ در گوش آمدی

معنیش در ربقه هوش آمدی

هر چه نظم از بحر طبعش یک گهر

[...]

جامی
 
 
۱
۲۰۶
۲۰۷
۲۰۸
۲۰۹
۲۱۰
۳۰۶
sunny dark_mode