گنجور

 
جامی

اینکه گفتم حال فرزند نکوست

کش به اصل خویش پیوند نکوست

آن که باشد بد سگال و بد سرشت

در سرشت او هزاران خوی زشت

به بود کز سلک دوران داریش

پیش گیری شیوه بیزاریش

نوح را فرزند چون نااهل بود

فطرت او بر غرور و جهل بود

داغ بر وی لیس من اهلک کشید

روی بیرون رفتن از طوفان ندید

چون نباشد حال هر فرزند نیک

از خدا می کن طلب فرزند لیک

آنچنان فرزند کآخر در دعا

مرگ او جستن نباید از خدا