گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » شگفتی تهمورث از دیدن کنیزان

 

دید تهمورث چو بر آن دوکنیز

گفت با شیدسپ کای پیر عزیز

این دو دختر را جمالی بیمرست

یا پری خود ز آدمی زیباتر است

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » شگفتی تهمورث از دیدن کنیزان

 

گفت شیدسپ ای جهان را روشنی

دور باش از فکرت اهریمنی

این نگار و نقش دیو رهزن است

و آب و رنگ خامهٔ اهریمن است

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » شگفتی تهمورث از دیدن کنیزان

 

وین پریرویان پریزادند و بس

وز جمال ‌و حسن‌ خود شادند و بس

نزد ایشان پارسایی هیچ نیست

کارشان ‌جز خودنمایی‌ هیچ نیست

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » جنگ تهمورث با دیوها » شگفتی تهمورث از دیدن کنیزان

 

گردنی کوته‌، رخی ناگوشتمند

بینی‌ای چون بینی آهو بلند

خوشه‌خوشه موی سر مالان به پشت

چشم‌ها کوچک،‌ لب زیرین درشت

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۱۱
۱۲
۱۳
sunny dark_mode