گنجور

 
صفی علیشاه

مَا اِتَّخَذَ اَللّٰهُ مِنْ وَلَدٍ وَ مٰا کٰانَ مَعَهُ مِنْ إِلٰهٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلٰهٍ بِمٰا خَلَقَ وَ لَعَلاٰ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ سُبْحٰانَ اَللّٰهِ عَمّٰا یَصِفُونَ (۹۱) عٰالِمِ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهٰادَةِ فَتَعٰالیٰ عَمّٰا یُشْرِکُونَ (۹۲) قُلْ رَبِّ إِمّٰا تُرِیَنِّی مٰا یُوعَدُونَ (۹۳) رَبِّ فَلاٰ تَجْعَلْنِی فِی اَلْقَوْمِ اَلظّٰالِمِینَ (۹۴) وَ إِنّٰا عَلیٰ أَنْ نُرِیَکَ مٰا نَعِدُهُمْ لَقٰادِرُونَ (۹۵) اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ اَلسَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمٰا یَصِفُونَ (۹۶) وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزٰاتِ اَلشَّیٰاطِینِ (۹۷) وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ (۹۸)

فرا نگرفت خدا هیچ فرزندی و نباشد با او هیچ الهی آن‌گاه هر آینه برده بود هر الهی آنچه آفرید و هر آینه برتری جسته بود برخیشان بر برخی دانم پاک بود از خدا آنچه وصف می‌کنند (۹۱) دانای نهان و آشکار پس برتر آمد از آنچه شرک آورند (۹۲) بگو پروردگار من اگر می‌نمایی مرا آنچه وعده داده می‌شوند (۹۳) پروردگار من پس مگردان مرا در گروه ستمکاران (۹۴) و بدرستی که ما بر آنکه بنمائیم ترا آنچه وعده می‌دهیم ایشان را هر آینه تواناییم (۹۵) دفع کن بآنچه خوب‌تر است بدی را ما داناتریم بآنچه وصف می‌کنند (۹۶) و بگو پروردگار من پناه می‌بریم بتو از وسوسه‌های شیاطین (۹۷) و پناه می‌برم بتو ای پروردگار من از آنکه حاضر شوند مرا (۹۸)

حق تعالی هیچ نگرفت از ولد

نیست با او هم خدایی بالأبد

گر که بودی هر خدایی بُردی او

آنچه را خود آفرید از جستجو

همچنین بر بعض ، بعضی برتری

می بجستند از نشان همسری

زین تغالب می شدی برپا فساد

عالم ایجاد میرفتی به باد

گفت زآن رو دو خدا گر می بدی

این جهان در لحظه ای فاسد شدی

پاک می باشد حق از هر چون و چند

وز هر آنچه خلق، وصفش می کنند

اوست دانای نهان و آشکار

زآنچه شرک آرند بر تر ز اقتدار

گو خدایا گر نماییم از عتاب

آنچه را که وعده کردی از عذاب

پس مگردانم ز قوم ظالمین

می مکن یعنی به آن قومم قرین

قادریم آن را به ذات بی شریک

بر عقوبت مَانَعِدُهُم أن نُّرِیَک

دفع کن با خصلتی کآن بهتر است

خصلتی را آنکه زشت و ابتر است

ما بسی داناتریم از هر جهت

بر هر آنچه می کنند ایشان صفت

یا مرا از نسبت شرک و ولد

یا تو را از سحر و از اوصاف بد

گو خدایا بر تو می گیرم پناه

من ز وسواس شیاطین ز انتباه

بر تو هم گیرم پناه ای ذوال منن

زآنکه تا گردند حاضر نزد من