گنجور

 
صفی علیشاه

لاٰ تَجْعَلْ مَعَ اَللّٰهِ إِلٰهاً آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُوماً مَخْذُولاً (۲۲) وَ قَضیٰ رَبُّکَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ وَ بِالْوٰالِدَیْنِ إِحْسٰاناً إِمّٰا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ اَلْکِبَرَ أَحَدُهُمٰا أَوْ کِلاٰهُمٰا فَلاٰ تَقُلْ لَهُمٰا أُفٍّ وَ لاٰ تَنْهَرْهُمٰا وَ قُلْ لَهُمٰا قَوْلاً کَرِیماً (۲۳) وَ اِخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ اَلذُّلِّ مِنَ اَلرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ اِرْحَمْهُمٰا کَمٰا رَبَّیٰانِی صَغِیراً (۲۴) رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمٰا فِی نُفُوسِکُمْ إِنْ تَکُونُوا صٰالِحِینَ فَإِنَّهُ کٰانَ لِلْأَوّٰابِینَ غَفُوراً (۲۵) وَ آتِ ذَا اَلْقُرْبیٰ حَقَّهُ وَ اَلْمِسْکِینَ وَ اِبْنَ اَلسَّبِیلِ وَ لاٰ تُبَذِّرْ تَبْذِیراً (۲۶) إِنَّ اَلْمُبَذِّرِینَ کٰانُوا إِخْوٰانَ اَلشَّیٰاطِینِ وَ کٰانَ اَلشَّیْطٰانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً (۲۷)

مگردان با خدا خدای دیگر پس بنشینی نکوهش کرده شده تنها وا گذاشته شده (۲۲) و حکم کرد پروردگارت که نپرستید مگر او را و به پدر و مادر نیکویی کردن اگر پرسند نزد تو به پیری یکیشان یا هر دوشان پس مگوی مران دو را اف و زجر مکن آن دو را و بگوی مر آن دو را گفتنی خوب (۲۳) و فرود آور برای آن دو تا بال تواضع را از مهربانی و بگو پروردگار من رحمت کن آن دو تا را هم چنان که تربیت کردند مرا که بودم خرد (۲۴) و پروردگار شما داناتر است بآنچه در نفسهای شماست اگر باشد نیکوکاران پس بدرستی که او باشد مر بازگشت‌کنندگان را آمرزنده (۲۵) و بد خویشت را حقش و بیچاره را و رهگذران را و مباش پاشیدنی باسراف (۲۶) بدرستی که باشندگان باسراف باشند برادران شیاطین و باشد شیطان مر پروردگارش را ناسپاس (۲۷)

با خدا اندر الوهیّت مگیر

مر اِله دیگر از شرک ضمیر

این است لَّا تَجعَلْ مَعَ االلهِ إلَه

کت جزاء دوزخ بود بی اشتباه

پس تو بنشینی به دوزخ زآن جهت

رانده و مخذول اندر عاقبت

حکم از پروردگارت شد بجا

که بنپرستید جز او را شما

هم کنید احسان شما بر والدین

زآن یکی ور سالخورد آید به عین

یا رسند آن هر دو بر سنّ کِبَر

پس مگو اُف یا به مادر یا پدر

بانگ بر ایشان ز دلتنگی مزن

نرم و نیکو گو مر ایشان را سخن

هل فرو بال تواضع بهرشان

رحمت آور نی که قهر از قهرشان

گو خدایا رحم کن بر این دو پیر

کِم بپروردند چون بودم صغیر

گفت پیغمبر که چیزی نیک تر

هم به رحمتهای حق نزدیکتر

نیست از احسان و بر،ّ بر والدین

بِه ز هر خیری است این در نشأتین

حق تعالی بر شما داناتر است

آنچه اندر نفسهاتان مضمر است

گر شما باشید از شایستگان

در مقام والدین از امتحان

پس باوّابین مر او باشد غفور

یا رب از ما عفو کن گر شد قصور

جرم ما نه یک، نه صد، بیش از حد است

نیک کن هر خصلتی کز ما بد است

ده به ذاالقربی حقوق او تمام

یعنی از خویشان نزدیکت به نام

گفته اند ارباب اخبار و اصول

دارد این نسبت به خویشان رسول

در اسیری گفت زین العابدین

شامی ای را خوانده ای قرآن یقین

گفت آری گفت ذی القربی تو را

گشته معلوم ایچ از قول خدا

آن مگر ماییم گر داری نظر

خواند این آیت بر او پس سر به سر

« اشاره از فدک است »

چونکه این آیت رسید از کبریا

داد بر زهراء(س) فدک را مصطفی (ص)

از عبید االله موسی از فدک

کرد استفسار مأمون بی ز شک

این خبر را او نوشت اندر جواب

پس فدک را کرد رد او بر شتاب

صدق مطلب را خدا داند همه

تا چرا شد منتزع از فاطمه(س)

نیست بر صدّیق و فاروق امین

از خردمند احتمال ظلم و کین

بعد احمد(ع) بودهاند ایشان امیر

بر امور خلق و حکم حق بصیر

فاطمه(س) لیک این یقین شد نیست شک

که غمین بوده است از نزع فدک

مسلمین را هم در آن گر بوده حق

ترضیۀ او بود اولی بر فرق

در ره خیر البشر اسلامیان

می گذشتند از تمام مال و جان

از زمینی چون ز فرزند رسول

بودشان اهمال این نبود قبول

خاصه کو شد مدعی با اهتمام

که به من بخشیده این خیر الانام

قول او هم بی تأمل حجت است

چون به شأن او ز تطهیر آیت است

شیعه گوید خواستند از وی گواه

تا چه بوده است اصل آن داند اِله

راست کرداری چو صدّیق شفیق

عادلی یا همچو فاروق دقیق

این کنند از عقل دور آمد یقین

وآنگهی با اجتماع مسلمین

عالِم حاکم به هر کاری خداست

میدهد پاداش هر کس هر چه خواست

دور از تفسیر گشتیم ای خلیل

حقّ مسکین هم بده و ابن السبیل

صرف بر ناحق مکن مال نفیس

زآنکه مسرف شد ، برادر با بلیس

فکر و اعضاء را مکن صرف هوی

هم حواس و مشعر و طبع و قوا

ناسپاسی باشد این بر رب ناس

هست شیطان مر خدا را ناسپاس