گنجور

نظام قاری » دیوان البسه » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - مدیحه در تتبع حکیم سنائی

 

چکمه صوف و سقرلاطست شاه ملک تن

ای که میدانی چنین داری بروگوئی بزن

خرمی مژده تشریف عاری را بود

همچو پیر کلبه احزان بوصف پیرهن

تیره تا نبود زشام صوف مشکین بزم رخت

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۴ - لاادری قائله

 

چشم مستت می‌برد هر لحظه دل مشتاق را

زلف مشکینت پریشان می‌کند عشاق را

هردم از نرمی کشد اطلس به بر مشتاق را

صوف از کرمی بر دهر لحظه دل عشاق را

زان گریبانی که دم از عنبرینه می‌زند

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۱ - خواجه محمد فیروز آبادی فرماید

 

رخت را از گرد اگر اندک غباری بر دلست

تا نیفشانم مراز آن گردباری بردلست

با گلیم جهرمی میگفت نطع بر دعی

کز حصیر و بوریایم خارخاری بر دلست

آتشین والای گلگونرا زته بگشوده اند

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۱ - خواجه محمد فیروز آبادی فرماید

 

ازمنش بیموجبی یار ار غباری بردلست

حاش الله گرمرا زان گردباری بردلست

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۴ - خواجه حافظ فرماید

 

بلبلی برگ گلی خوش‌رنگ در منقار داشت

واندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

مرغ مدفونی گلی از شرب در منقار داشت

برگلستانی زکمخا نالهای زار داشت

گفتمش چون چرخ ابریشم فغان در وصل چیست

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۲۹ - سید جلال الدین عضد فرماید

 

جان ما دوری زخاک کوی جانان برنتافت

کوی جانان از لطافت زحمت جان برنتافت

باقزی تن جامه چون با ماه کتان بر نتافت

تافته تاب رخ شرب زرافشان برنتافت

جامه بین در زیر سوزن کوبزانو چون فتاد

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳۰ - شیخ سعدی فرماید

 

کس بچشمم در نمیآید که گویم مثل اوست

خود بچشم عاشقان صورت نبندد غیر دوست

جز قبا و پیرهن نبود بعالم یارو دوست

تن درون پوستین باشد بسان مغزو پوست

با وجود دگمه در در گریبان هر که او

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳۲ - خواجه سعدالدین نصیر فرماید

 

شاه حسنی از تو یابد زیب و زینت تخت و تاج

میفرستند از بهشت عدن حورانت خراج

شاه کمخا از سجیف و یقه دارد تخت و تاج

از برای دکمه اش دریا فرستد در خراج

محترم کرباس زردک بهر روی صوف شد

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳۷ - سلمان ساوجی فرماید

 

سنبلش را تا صبا بر گل مشوش می‌کند

هر خم مویش مرا نعلی بر آتش می‌کند

قالبک‌زن چون رخِ والا منقش می‌کند

بهر شلوارِ زرافشان خاطرم خوش می‌کند

کرده در کار علم رفاف کاره مزی

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۳۹ - خواجه حافظ فرماید

 

واعظان کین جلوه بر محراب و منبر می‌کنند

چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند

نازکان کین موزهٔ برجسته بر پا می‌کنند

چکمه را بهر تنعم زیر و بالا می‌کنند

یارب این نوخلعتان با میلک و میخک رسان

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۸ - مولانا جمال الدین فرماید

 

مژده ای آرام دل کآرام جانها میرسد

دل که از ما رفته بود اکنون بما وامیرسد

در برش برقد همه رختی ببالا میرسد

جز سقرلاط بهمت کان بپهنا میرسد

اطلس والا جناب نازک گلروی را

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۶۶ - لاادری قائله

 

بوی گیسویت دماغ جان معطر میکند

دیدن رویت چراغ دل منور میکند

منعمی گر جامه‌های کهنه در پوشد گداست

خلعت فاخر فقیر انرا توانگر میکند

همتم از تاج فقر بایزیدی وادهمی

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۸۳ - سلمان ساوجی فرماید

 

میبرد سودای چشم مستش از راهم دگر

از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر

میبرد سودای صوف مشکی از راهم دگر

از کجا پیدا شد این سودای ناگاهم دگر

شب شوم چون مست گویم پوستین بخشم صباح

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۸۷ - سلطان ابوسعید فرماید

 

گر مرا با درد تو درمان نباشد گو مباش

عاشق روی توام گر جان نباشد گو مباش

جامه ام کرباس بس کتان نباشد گو مباش

ورچه بالاپوش تابستان نباشد گو مباش

بستن لنکوته در ایام گرما راحتست

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۹۰ - من مخترعاته تغمده الله بغفرانه

 

همچو صندل باف مفتون کشته ام بر روی صوف

آن عقوبت بس که ارمک دیده در پهلوی صوف

زردکی میگفت با خود رنگ پیش تاجری

من بصد رخت دگر ندهم سر یکموی صوف

آن فراویز خشیشی بهر دفع چشم زخم

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱ - خواجه حافظ فرماید

 

من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم

محتسب داند که من کاری چنین کمتر کنم

ایخوش آنساعت که صوفی موجزن در بر کنم

فخر بر جمله قدک پوشان بحرو برکنم

چند ازین رو جامه گردانم بدان روی دگر

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴ - وله ایضا

 

باد گلبوی سحر خوش میوزد خیر ای ندیم

بس که خواهد رفت بر بالای خاک مانسیم

رخت بین بر حمل وخیز از جامه خواب ای سلیم

بس که پوشد خلق بیما سالها دلق سلیم

انکه بر دنیا براه از رخت پا انداز رفت

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶ - سلمان ساوجی فرماید

 

دوش در سودای زلف و چشم جانان بوده ام

شب همه شب تا سحر مست و پریشان بوده ام

برنهالی مجرح دوش غلطان بوده ام

تا سحر با جامه خواب افتان و خیزان بوده ام

با نگارستان زیلوو حصیر زرفشان

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲ - لاادری قائله

 

در بدخشان لعل اگر از سنگ می‌آید برون

آب رکنی چون شکر از تنگ می‌آید برون

پیش درزی جامه کز تنگ می‌آید برون

چند تنقیصم دهد از سنگ می‌آید برون

یادم آرد ار برآن نرمدست چون حریر

[...]

نظام قاری
 

نظام قاری » دیوان البسه » قطعات » شمارهٔ ۶

 

فارغی ای جیب اطلس کز برت کیف عبیر

ناکه انگیز دغباری چون زمیدان گرد کرد

ار خشم رخت زنان میبرد در تالان مغل

و ز سر غیرت نظر در بقچه اش میکرد کرد

هر توانگر کوشکم بگزید بر سنجاب دی

[...]

نظام قاری
 
 
۱
۲