گنجور

 
نظام قاری

بلبلی برگ گلی خوش‌رنگ در منقار داشت

واندر آن برگ و نوا خوش ناله‌های زار داشت

در جواب او

مرغ مدفونی گلی از شرب در منقار داشت

برگلستانی زکمخا نالهای زار داشت

گفتمش چون چرخ ابریشم فغان در وصل چیست

گفت ما را گلعذار شرب دراینکار داشت

اطلس ارباکاستر ننشست جرم بقچه چیست

پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت

نقشد وز جامه را دیدم چو نقاشی که او

دایره دامان و چاکش هیئات پر کار داشت

رانده قیغاج خشیشی کرد آن کمخای سبز

شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت

برخور ایصاحب زار مک با تو گرچه کهنه شد

خرم آن گز نازنینان بخت برخوردار داشت

آفرین بر شعر باف طبع قاری کو به شعر

از همه جنس و قماش معنوی در بار داشت