گنجور

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۲۳

 

شاه گیتی خسرو لشکرکش لشکرشکن

سایهٔ یزدان شه کشور ده کشورسِتان

عنصری
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶

 

ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن

خون دن خونت بخواهد ریخت گرد دن مدن

همچو نخچیران دنیدی، سوی دانش دن کنون

نیک دان باید همیت اکنون شدن ای نیک دن

راه زد بر تو جهان و برد فر و زیب تو

[...]

ناصرخسرو
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۵

 

سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من

سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن

سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه

در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن

نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام

[...]

ازرقی هروی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

ای سهی سرو روان از تو بهشت آئین چمن

روی تو ماهست و گرد ماه از انجم انجمن

مشک داری بر شقایق ورد داری بر عقیق

سرو داری بر گل و شمشاد داری بر سمن

از نسیم زلف تو همچون شمن گردد صنم

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۲ - در مدح ابوالمعمر

 

باد نوروزی همی بر گل بدرد پیرهن

لاله را کرد ابر آزاری پر از لؤلؤ دهن

لاله گویی از سرشگ ابر دارد مرسله

ابر بر چرخ از سواد لاله دارد پیرهن

بوستان چون بزمگاه و سرو بن چون نیستان

[...]

قطران تبریزی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۶ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

گر نگار من دو زلف خویش بسپارد بمن

مشگ سایم من بکیل و غالیه سایم بمن

جان من دائم دژم باشد بسان چشم او

زلف او دائم بخم باشد بسان پشت من

سنبلست آن زلف و یا زان گرد سنبل سنبله

[...]

قطران تبریزی
 

منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۰ - در لغز شمع و مدح حکیم عنصری

 

ای نهاده بر میان فرق جان خویشتن

جسم ما زنده به جان و جان تو زنده به تن

هر زمان روح تو لختی از بدن کمتر کند

گویی اندر روح تو مضمر همی‌گردد بدن

گر نیی کوکب، چرا پیدا نگردی جز به شب

[...]

منوچهری
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۹

 

چنگ در فتراک عشق هیچ بت رویی مزن

تا به شکرانهٔ نخست اندر نبازی جان و تن

یا دل اندر زلف چون چوگان دلبندان مبند

یا چو مردان جان فدا کن گوی در میدان فگن

هر چه از معشوق آید همچو دینش کن درست

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۵

 

ای نموده عاشقی بر زلف و چاک پیرهن

عاشقی آری ولیکن بر مراد خویشتن

تا ترا در دل چو قارون گنجها باشد ز آز

چند گویی از اویس و چند گویی از قرن

در دیار تو نتابد ز آسمان هرگز سهیل

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح خواجه معین الدین ابونصر احمدبن فضل غزنوی

 

عقل محرم تا بود دستور سلطان بدن

کی به ناواجب رود فرمان جان در ملک تن

جان جهانی لشکر عالی نسب دارد همی

هر یکی با کار و باری در جهان خویشتن

ساخته میران این لشکر ز روی مرتبت

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۶ - در نعت علی (ع)

 

ای امیرالمومنین ای شمع دین ای بوالحسن

ای به یک ضربت ربوده جان دشمن از بدن

ای به تیغ تیز رستاخیز کرده روز جنگ

وی به نوک نیزه کرده شمع فرعونان لگن

از برای دین حق آباد کرده شرق و غرب

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲۹ - در مدح علی بن حسن

 

گر شراب دوست را در دست تو نبود ثمن

خویشت را در خرابات جوانمردی فگن

کان خراباتیست پر سلوی و من بی قیاس

تا سلو یابی ز سلوی منتی یابی ز من

جوی می‌بینی روان در باغهای دلبران

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۱ - در مدح قاضی نجم‌الدین حسن غزنوی

 

دی ز دلتنگی زمانی طوف کردم در چمن

یک جهان جان دیدم آنجا رسته از زندان تن

بی طرب خوشدل طیور و بی‌طلب جنبان صبا

بی دهن خندان درخت و بی زبان گویا چمن

سوسن آنجا بر دویده تا میان سرو بن

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۲ - در نکوهش حرص و هوی و هوس

 

ای همیشه دل به حرص و آز کرده مرتهن

داده یکباره عنان خود به دست اهرمن

هیچ نندیشی که آخر چون بود فرجام کار

اندر آن روزی که خواهد بود عرض ذوالمنن

گر پی حاجت نگردی بر پی حجت مپوی

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۴

 

برگ بی‌برگی نداری لاف درویشی مزن

رخ چو عیار‌ان نداری جان چو نامرد‌ان مکن

یا برو همچون زنان رنگی و بویی پیش گیر

یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فگن

هر چه بینی جز هوا آن دین بود بر جان نشان

[...]

سنایی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - در مدح ناصرالدین محمد بن احمد

 

هست قد یار من سرو خرامان در چمن

بر سر سرو خرامان ماه تابانرا وطن

بلکه خدو قد آن زیبا صنم را بنده ام

ماه تابان بر فلک سرو خرامان در چمن

نارون بالا بتی بر نارون خورشید و ماه

[...]

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در مدح صدرالدین

 

خسرو اندر آسمان وینجا پدید از وی عمل

همچو اینجا صاحب و اقبال او بر آسمان

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در مدح صدرالدین

 

از پس پیری جوانی در جهان آید پدید

گوئی از اقبال صاحب همچو جنت شد جهان

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در مدح صدرالدین

 

بستن با عندلیب چابک الحان یار کن

مدح صدر دین و دنیا صاحب عادل بخوان

سوزنی سمرقندی
 

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲ - در مدح صدرالدین

 

می کند از صعوه شهباز احتراز از عدل او

سازد اندر جنگل شهباز صعوه آشیان

سوزنی سمرقندی
 
 
۱
۲
۳
۱۷