عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در مدح سلطان محمود غزنوی
مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیک وقت و نیک جشن و نیک روز و نیک حال
فال فیروزی و زرّست : آسمان و بوستان
کان یکی پیروزه جامه است این دگر زرّین نهال
گرد برگ زرد او بر چفته شاخ زرد خوش
[...]

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۳۳
اهل گردون دوش چون دیدند بر گردون هلال
خرمی کردند و فرخ داشتند او را بفال
با دعا و با تضرع دستها بر داشتند
پنج حاجت خواستند از کردگار ذوالجلال
نصرة دین و دوام دولت و امن جهان
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - در مدح ابوالخلیل جعفر
تا شمر چون درع داودی شد از باد شمال
گشت چون تخت سلیمان گلبن از حسن و جمال
در ببارد از هوا هر ساعتی ابر بهار
مشگ پالد بر زمین هر ساعتی باد شمال
کرد چون عمان زمین را اشگ ابر قطره بار
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر
ای که دست راد تو بخشد بر آمال مال
ای که بر سر گستراندت طایر اقبال بال
ای که یاد تیغت ار بر بحر عمان بگذرد
گردد اندر بحر عمان بی روان ز اهوال وال
زال زر اندر ازل زلزال شمشیر تو دید
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در مدح یمین الدین محمد
ای ز انعامت گرفته صاحب آمال مال
بر ره خصمت نهاده صاحب آجال جال
در وغا چون رستمی و در سخا چون خاتمی
دولت برنا به پیش تست همچون زال زال
فال مصحف می گرفتم از برای فتح تو
[...]

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۲
عید را با مهرگان هست اتفاق و اتصال
هر دو را دارند اهل دولت و ملت به فال
اتفاق و اتصال هر دو بر ما خرم است
مرحبا زین اتفاق و حبذا زین اتصال
عید آیینی است کز وی هست ملت را شرف
[...]

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۶
چند خوانم مدح مخلوقان ز بهر جاه و مال
چندگویم وصف معشوقان و نعت زلف و خال
گاه آن آمدکهگویم مدتی از بهر دین
آفرین و شکر و توحید خدای ذوالجلال
کردگار جان و تن پروردگار مرد و زن
[...]

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۸
اهل ملت چون به شب دیدند بر گردون هلال
خرمی دیدند و فرخ داشتند او را به فال
کِشتِ حاجت زود بدرودند بر دست امید
زانکه همچون داس زرین بود بر گردون هلال
با دعا و با تَضرّع دستها برداشتند
[...]

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۲۸۹
عاشق بدری شدم کز عشق او گشتم هلال
فتنهٔ سروی شدم کز هجر او گشتم خلال
کیست چون من در جهان کز عشق بدر و هجر سرو
شخص دارد چون خلال و پشت دارد چون هلال
بینی آن دلبر که دارد قامت او شکل مد
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۱ - شکایت از دگرگونی حال روزگار
بس کنید آخر محال ای جملگی اصحاب مال
در مکان آتش زنید ای طایفهٔ ارباب حال
زینهار و زینهار از گرم رفتن دم زنید
زین یجوز و لایجوز و خرقه و حال و محال
خرقهپوشان گشتهاند از بهر زرق و مخرقه
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰۲ - در نکوهش دنیاداران
ای گرفتار نیاز و آز و حرص و حقد و مال
ز امتحان نفس حسی چند باشی در وبال
چند در میدان قدس از خیره تازی اسب لاف
چون نداری داغ عشق از حضرت قدس جلال
باطن از معنیت پاک و ظاهر از دعوی پلید
[...]

سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند موشح در مدح خواجه امام محمد بن محمد
ای چو گل در باغ دین خشبوی و نورانی جمال
لفظ تو چون حاسدت بشنید شد چون لاله لال
لشکر خلق تو تا آورد سوی خلق رخ
یمن در اسم صبا شد یسر در نام شمال
همتت را در نیابد گر فلک گردد بساط
[...]

سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند موشح در مدح خواجه امام محمد بن محمد
عشق خوبان این چنین باشد نه مه داند نه سال
هر کجا عشق آمد آنجا نه خرد ماند نه مال
آفتاب شرق و غرب آن سرور نیکو نهاد
کز جمال روی خوب او بود مه را جمال
نیک وقت از نام او شد صبح و شام و روز و شب
[...]

سنایی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند موشح در مدح خواجه امام محمد بن محمد
عشق خوبان این چنین باشد نه مه داند نه سال
هر کجا عشق آمد آنجا نه خرد ماند نه مال

عبدالقادر گیلانی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - خانه عشق
کی بود آیا که بنمائی جمال با کمال
زنده گردند ماهیان مرده از آب زلال
درقیاما حشر را حاجت به نفخ صور نیست
بگذرد بر کوی خلقی مژده کوی وصال
در جهنم خوش توان بودن اگر یکبار تو
[...]

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۳۴ - در مدح اتسز خوارزمشاه
ای ز نعل مرکبانت صحن عالم پر هلال
آفتابی در معالی ، آسمانی در جلال
تیغ تو روز وغا آباد کرده گنج فتح
وسعت تو روز سخا تاراج کرده گنج مال
نیست از مالیدن کفار تیغت را ستم
[...]

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۲ - در مدح جمال الدین عمر
داد صدر دین و دنیا صاحب فرخنده فال
مر جمال دین یزدان را بجاه خود جمال
بر جمال دین مبارک فال گشت امروز و ماند
اندرین بنیاد عالی فر او تا دیر سال
صاحب عادل خداوندی که هر کز رأی او
[...]

سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در مدح افتخار دین علی
افتخار دین علی فرزند فخرالدین خال
آنکه زینت یافت گیتی زو چو رو از زلف و خال
فخر دین خال با قدر سپهر است از کمال
افتخار دین علی چون آفتابست از جمال
زان سپهر سروری و حشمت و جاه و جلال
[...]

قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۱۰۲ - در موعظت و نصیحت و دعوت به زهد در دنیا و رغبت به آخرت گوید
ای شده عمر تو ضایع در تمنای محال
تا نگردانی نیت بر تو نگردانند حال
حال گردان ایزدست احوال دان ایزدپرست
کی جلالت یابد آن کو نیست مرد ذوالجلال
پادشاهی کز کمال قدرت و حکمت نمود
[...]

جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - در تحمید باری و نعت پیغمبر
هر نفس کان نز پی یاد جلال ذوالجلال
در جهان جان بر آری آن وبالست آن وبال
هان بتوحید خدای و نعت پیغمبر گرای
تا شود کفارت آن ترهات خط و خال
قادری کز قدرتش خالی نباشد هیچ چیز
[...]
