گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران

 

یک جهان جان خواهم و چندان امان از روزگار

کن جهان جان ، بر آن جان جهان سازم نثار

گر دهد دستم ثبات کوه بستانم به وام

بسکه پای بندگی خواهم به راهت استوار

خاک چون گرداندم جذب سکون درگهت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - در ستایش شاه غیاث الدین محمد میرمیران

 

عقل و دولت ساعت سعدی نمودند اختیار

ساعت سعدی هزارش سعد اکبر پیشکار

ساعتی کان ساعت از خوبی گلستان ارم

در نخستین گام گردد باغ فردوست دچار

ساعتی کان ساعت ار آبی رود همراه ابر

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶ - در ستایش عبدالله خان اعتمادالدوله

 

سد زبان خواهم که سازم یک به یک گوهر نثار

در ثنای میرزای کام بخش کامکار

مجلس آرای وزارت انجمن پیرای عدل

گوهر دریا کفایت اختر مهر اقتدار

بازده گو پشت دولت از وجود او به کوه

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در ستایش شاه غیاث‌الدین و شهزادگان

 

ای زده لطف نسیمت طعنه بر باد بهار

از تو بستان ارم در رشک و جنت شرمسار

شادی باد سبک روح تو بردارد ز دل

بار اندوهی کز آن عاجز بود سد غمگسار

دیدن آن فرخ بخشت فرو شوید ز دل

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در ستایش شاه غیاث‌الدین و شهزادگان

 

مدحت شهزاده‌های کامکار نامدار

تا به آدم نامدار و تا به خاتم کامکار

وحشی بافقی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - مدح حسین خان شاملو

 

دوش بزمی داشتم فرخنده چون روی نگار

غم صراحی درد ساغر غصه ساقی می‌خمار

سونش الماس و ریش سینه در ناز و نیاز

نشتر یاس و دل افگار در بوس و کنار

ز آسمان گفتی که می‌بارید آه شعله‌‌‌ریز

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - مدح و مفاخره

 

باز بر اوراق گیتی نقشبندان بهار

صفحه گلزار را کردند پرنقش و نگار

حله‌ها بر دوختند از پرده‌های اعتدال

باز خیاطان علوی بر قد لیل و نهار

دایگان طبع باز اندر چمن آراستند

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - مدح حسین‌خان شاملو و عذرخواهی از او

 

خنده زد گلهای رنگارنگ شرمم بر عذار

گلستانم را مبارک باد فیض نوبهار

هر سر مویم کلید قفل محنت خانه‌ایست

غم مرا بهر گشاد خویش دارد بی‌قرار

از بن هر موی من طوفان شرمی موج زد

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - تهنیت نوروز و مدح حسین‌خان شاملو

 

فصل نوروز‌ست و عالم خرم از فیض بهار

نی غلط عدل ترا شد عدل او آیینه‌دار

یک تبسم کرد لطفت شد طرب زانگونه عام

در بهار دولتت ای از تو دولت را بهار

کز دل رنجور مظلومان قوای نامیه

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - مدح حسین‌خان شاملو

 

ساقیا می ده که در جوشست خون نوبهار

تا به خون خویشتن جوشیم یک دم شعله‌وار

ز آن می گلگون که مستان صبو‌حی کرده‌اند

بر کنار خرقه گل صاف از درد خمار

گریه‌ای بر خاک ما افشان که افشاند آسمان

[...]

فصیحی هروی
 

کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - شکایت از تب و لرز

 

روزگاری شد که با تب لرز هم پیراهنم

قسمت من گشته این از سرد و گرم روزگار

وقت رفتن می سپارد خود بمن تب لرز خویش

داد امانت داری درد تو ما را اعتبار

شب که شد از اضطراب پیکر بیطاقتم

[...]

کلیم
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

ای برادر بشنو از من پند اگر فرزانه ای

گوشه گیر از خلق و کنج عزلتی کن اختیار

زآن که با هرکس نشینی خواه نیک و خواه بد

یاز عشقش خسته گردی یا ز لطفش شرمسار

ور زتنهایی به تنگ آیی و گویی مشکل است

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۲

 

پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار

در سواری می رسد فیض نگین نامدار

همت دریادلان ظاهر به دولت می شود

در بلندی گوهر افشان می شود ابر بهار

برگ را در بر گریزاز خودفشاندن جود نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۳

 

آب گوهر از تهی چشمان نمی شوید غبار

نقش، جوی خشک باشد در عقیق آبدار

هست در دست فلاخن نبض سر گردانیم

چون رگ سنگ است در دستم عنان اختیار

شش جهت ار پنجه شیرست بر من تنگتر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۴

 

برد دستم رابیاض گردن جانان ز کار

دست را سازد بیاض خوش قلم بی اختیار

از بیاض گردن او در نظرها شد عزیز

بود اگر حکم بیاضی پیش از بی اعتبار

چون چراغ صبحدم خورشید می لرزد به جان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۵

 

زخم را آماده شو چون شد مساعد روزگار

کزکجی بیش است عیب راستی در تیرمار

می زند ناخن به داغ عشق،سیر لاله زار

شاخ وبرگی می دهد دیوانگی را نو بهار

در بیابانی که مارا می دواند شور عشق

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۶

 

بیشتر گردد دل نازک ز غمخواران فگار

وای بر چشمی که از دستش بود بیماردار

هر تهی مغزی ندارد جوهر میدان فقر

کز تهیدستی زند درجان خود آتش چنار

آنچه می آید به کار از شعر، می ماند به جا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۷

 

مردمک را سیر کن در حلقه چشم نگار

گر ندیدی درمیان جرگه آهوی تتار

جام لبریزی است در گردش میان میکشان

مردمک در حلقه آن چشمهای پر خمار

نور و ظلمت راکه از سحر آفرینان کرده است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵۸

 

پرده مشکین به چشم شوخ بسته است آن نگار؟

یا شده است از ناف آهوی ختن مشک آشکار

چشم عیارش لباس شبروان پوشیده است؟

یاز موج افکنده بحر حسن عنبر بر کنار

پاره ای گشته است از خورشید تابان منکسف ؟

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۹
sunny dark_mode