گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴

 

ابر فروردین فرو شوید همی رخسار گل

وقت دیدار گل آمد حبذا دیدار گل

خرما روزا که ما را تازه و روشن شده ست

عشق با دیدار باغ و دیده با رخسار گل

گر ز شادی روی ما چون گل نباشد عیب چیست

[...]

ادیب صابر
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۶

 

زد ز غنچه بار دیگر خیمه بر گلزار گل

داد مستان را به عشرتگاه بستان بار گل

غنچه هر برگ طرب کز شوکت دی می نهفت

کرد با باد بهاری یک به یک اظهار گل

بگسل از دامان مطرب چنگ کز مرغان باغ

[...]

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در مدح شاه اخی بیک گوید

 

باز شد وقت طرب آمد سوی گلزار گل

برگ عیش عندلیب آورد دیگر بار گل

صبحدم، خونین دل بلبل گشاید در چمن

چون بخندد غنچه و بنمایدش دیدار گل

گل درون پرده شب در خواب ناز و بامداد

[...]

اهلی شیرازی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در ستایش امام هشتم«ع»

 

تا شنید از باد پیغام وصال یار گل

بر هوا می‌افکند از خرمی دستار گل

گرنه از رشگ رخ او رو به ناخن می‌کند

مانده زخم ناخنش بهر چه بر رخسار گل

تا نگیرد دامنش گردی کشد جاروب وار

[...]

وحشی بافقی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۸ - در مدح شاهزاده سلیم

 

نوبهار آمد که افشاند چو حسن یار گل

چون وصال یار ریزد هر خس و هر خار گل

گلفروشی بود مخصوص دل پر داغ ما

کرد بی عزت بهار آخر بهر بازار گل

بسکه طبع کاینات از خرمی آبستن است

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۹ - تجدید مطلع

 

چون ز لطف آری ببالین من بیمار گل

از پی آرایش تابوت هم بردار گل

گر بجنت بگذری حاشا که رضوان در رهت

سوسن و سنبل بیفشاند بلی ناچار گل

جلوه کن در روضه تا حوران بدست انفعال

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۳۲

 

از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل

می کشد دایم ز حسن خلق خود آزار گل

نوبهاران را اگر میخانه در پرده نیست

از کدامین باده رنگین می کند رخسار گل

دارد از شبنم بهار آیینه اش پیش نفس

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸

 

شهر و صحرا درگرفت از آتش رخسار گل

عندلیبان سوختند از گرمی بازار گل

بعد از این گلهای بیخار از چمن خواهد شکفت

بس که شد پامال از جوش تماشا خار گل

غنچه همچون ساقیان مینای پر می در بغل

[...]

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - نعت

 

نوبهار آمد شکفت از هر سر دیوار گل

خار شد پامال بیرون شد به جای خار گل

بهر تعمیر چمن معمار بر زد آستین

پنجه زد چون پنج انگشت از کف معمار گل

مار اگر در پای سنبل حلقه سازد خویش را

[...]

سیدای نسفی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۵ - در منقبت حضرت امیر علیه السلام

 

راز پنهان غنچه را کرد از لب اظهار گل

از در و دیوار گلشن می کند اسرار گل

صبحدم در ساحت گلشن به تحریک نسیم

هر طرف در گردش آرد ساغر سرشار گل

چون رگ گل می دود در برگ گل تار نگاه

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۲۶ - قصیده

 

ای ترا پروانه شد بر آتش رخسار گل

بال افشان بر گل روی تو بلبل وار گل

تا سحر از غنچه در فکر دهان تنگ تست

سر به زانوی خموشی با دل افکار گل

هر که شد روی تو شمع محفل اندیشه اش

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۰

 

ای بهار جلوه‌ات را شش جهت دربار گل

بی‌ رخت در دیدهٔ من می‌خلد چون خار گل

یک نگه نظاره‌ات سر جوش صد میخانه می

یک تبسم‌ کردنت آغوش صد گلزار گل

درگلستانی که بوی وعدهٔ دیدار توست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۱

 

با چنین شوخی نشیند تا به‌کی بیکار گل

رخصت نازی‌ که‌ گردد گرد آن دستار گل

نالهٔ ما را، ز تمکینت بهای دیگر است

می‌کند یک دم زدن صدرنگ در کهسار گل

اینقدر توفان نوای حسرت گلزار کیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۲

 

در چمن‌ گر جلوه‌ات آرد به روی‌ کار گل

رنگها چون شمع بندد تا به نوک خارگل

رازداران محبت پرتنک سرمایه‌اند

کز جنون چیدند یک چاک‌ گریبان‌وار گل

چشم حیران شاهد دلهای از خود رفته است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۳

 

می‌توان در باغ دید از سینهٔ افگار گل

کاین گل‌اندامان چه مقدارند در آزار گل

گر تبسم زین ادا چیند بساط غنچه‌اش

می‌درد منقار بلبل خندهٔ سرشار گل

ای ستمگر بر درشتی ناز رعنایی مچین

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۴

 

می‌کند درس رمی از رنگ و بو تکرار گل

با همه بی‌دست‌وپایی نیست پُر بیکار گل

غنچه‌ها از جوش دلتنگی‌ گریبان می‌درند

ورنه این گلشن ندارد یک تبسم‌وار گل

همچو شبنم بایدت حیران به دامن کرد و بس

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۵

 

نوبهار آرد به امداد من بیمارگل

تا به جای رنگ ‌گردانم به‌ گرد یار گل

در گلستانی که شرم آیینه‌دار ناز اوست

محو شبنم می‌شود از شوخی اظهارگل

باغبان‌! از دورگردان چمن غافل مباش

[...]

بیدل دهلوی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۵

 

گر کسی چیند ز باغ عارضت یک بار گل

در کنار خود کند تمهید صد گلزار گل

کرده‌ای تا دیده خود محرم دیدار خویش

جوهر آیینه آرد هر دم از زنگار گل

کم بود همچون گل روی تو گل اندر چمن

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

بس که آوردست نخل قامت دلدار گل

سرو را هرگز شنیدی کآورد در بار گل؟!

صافدل را آرزوی سیر گلشن کی بود؟!

بر رخ آیینه از جوهر بود بسیار گل!

عاشقان را نیست از سنگ ملامت چاره‌ای

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

ای ز صبح عارضت شرمنده در گلزار گل

پیش رخسارت بود امروز جای خار گل

سوی گلشن ای بهار ناز بی‌پروا خرام

کز نهگاهت می‌کند از هر در و دیوار گل

در گلستانی که یاد شعله دیدار توست

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode