ای بهار جلوهات را شش جهت دربار گل
بی رخت در دیدهٔ من میخلد چون خار گل
یک نگه نظارهات سر جوش صد میخانه می
یک تبسم کردنت آغوش صد گلزار گل
درگلستانی که بوی وعدهٔ دیدار توست
میکند جای نگه چون برگ از اشجارگل
اینقدر در پردهٔ رنگ حنا شوخی کجاست
میزند جوش ازکف پایت به این هنجارگل
تا به کی پوشد تغافل بر سراپایت نقاب
در دل یک غنچه نتوان یافت این مقدارگل
بر رخ هر گلبن از شبنم نقاب افکندهاند
تا ز خواب نازگردد بر رخت بیدارگل
نیست ممکن گر کند در عرض شوخیهای ناز
لالهرویان را عرق بیرنگ از رخسارگل
میزند در جمع احباب از تقاضای بهار
سایهٔ دست کرم بر گوشهٔ دستار گل
ساز عیش از قلقل مینا قیامت غلغل است
ابر رنگ نغمه میبندد به روی تار گل
ریشهها را گر به این سامان نمو بخشد هوا
موی سر چون خامهٔ تصویر آرد بارگل
نوبهارست و طراوت شوخیی دارد به چنگ
بویگل از غنچهکرده نغمه از منقارگل
بیدل از اندیشهٔ لعلش به عجزم معترف
میکند در عرض جرأت رنگ استغفار گل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و جلوههای بهار و گلها اشاره میکند. او میگوید که زیبایی بهار در شش جهت خود را نشان میدهد و بدون آن که بتوان او را درک کرد، مانند خاری در دل است. یک نگاه بهار میتواند سرشار از شادی و نوشینی باشد و یک لبخندش میتواند باغی از گلها را به آغوش بکشاند. در گلستانی که بوی وعده دیدار معشوق در آن پیچیده، نگاه بهاری مانند برگهایی که از درختان میافتند، آرامشبخش است.
سپس شاعر به پوشاندن زیباییها و شوخیهای بهار اشاره میکند و میپرسد که چه مدت این نقاب بر چهره معشوق پنهان خواهد ماند. او اشاره میکند که در دل یک غنچه نمیتوان به این اندازه زیبایی را یافت. همچنین، بر روی هر گل شبنم نشسته که از خواب ناز بیدار میشود.
شاعر در ادامه تأکید میکند که با وجود زیباییها و شوخیهای ناز، رنگی از عرق بر روی لالهها نمینشیند و بهار در جمع دوستانش درخواست شادی دارد. همچنین با وجود تمام زیباییها، بهار با نغمهها و شادابی خود زندگی را تحت تأثیر قرار میدهد.
در نهایت، شاعر از اندیشههایش به تأمل و درک عمیقتری از زیبایی و وجود معشوق میرسد و بر این امر اعتراف میکند که در مقابل این زیبایی و طراوت، عذرخواهی و استغفار میکند.
هوش مصنوعی: ای بهار، جلوه و زیبایی تو در همهجا چنان است که مانند خاری در گل، زیباییات در چشم من نقش بسته است. وقتی تو در میان ما نیستی، صفای دنیای من به شدت کم میشود.
هوش مصنوعی: نگاه تو باعث شعف و سرخوشی میشود، به گونهای که انگار صد میخانه در دل دارم. یک لبخند تو مانند آغوشی باز از صد گلستان است.
هوش مصنوعی: در باغی که عطر وعدهٔ ملاقات تو در آن است، هر چیز به انتظار تو مینشیند، همانطور که برگها بر روی درختان قرار دارند.
هوش مصنوعی: در رنگ حنا اینقدر بازی و لطافت وجود دارد که جوش و هیجان از پای تو به خاطر این زیبایی به بیرون میزند.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی با بیتوجهی بر وجودت پرده بیندازی؟ در دل یک غنچه نمیتوان این مقدار گل را یافت.
هوش مصنوعی: بر روی هر گل، صبحگاهان قطرات شبنم مانند پردهای قرار گرفتهاند تا خواب زیبای آن گل بیدار شود و زیباییاش را نشان دهد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد در برابر شوخیهای دلنشین و زیبای دختران لالهرو، رنگ و روی بیخبر از شرم را از چهرهی گل بگیرد، این کار امکانپذیر نیست.
هوش مصنوعی: در جمع دوستان، بهاری به همراه دارد که مانند سایهای ملایم و لطیف از بخشندگی، بر لبهٔ دستار گل نشسته است.
هوش مصنوعی: موسیقی شادی از صدای لیوان مینا به گوش میرسد و صدای باران چون رنگی زیبا بر گلهای تار مینشیند.
هوش مصنوعی: اگر هوا در اینجا باعث رشد ریشهها شود، موهای سر مانند قلمی برای تصویر سازی گل خواهد بود.
هوش مصنوعی: فصل بهار فرا رسیده و هوای تازهای دارد. گلها در حال شکفتن هستند و عطر گلها از غنچهها به مشام میرسد. پرندهها نیز با نغمههای شیرین خود به زیبایی این فصل افزودهاند.
هوش مصنوعی: بیدل از فکر و تصوراتش دربارهٔ زیبایی و ارزش لعل (یعنی سنگ قیمتی) به ناتوانی خود اعتراف میکند و در مقایسه با شجاعت، رنگ استغفار گل (یعنی توبه و عذرخواهی) را تجلیل میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابر فروردین فرو شوید همی رخسار گل
وقت دیدار گل آمد حبذا دیدار گل
خرما روزا که ما را تازه و روشن شده ست
عشق با دیدار باغ و دیده با رخسار گل
گر ز شادی روی ما چون گل نباشد عیب چیست
[...]
زد ز غنچه بار دیگر خیمه بر گلزار گل
داد مستان را به عشرتگاه بستان بار گل
غنچه هر برگ طرب کز شوکت دی می نهفت
کرد با باد بهاری یک به یک اظهار گل
بگسل از دامان مطرب چنگ کز مرغان باغ
[...]
باز شد وقت طرب آمد سوی گلزار گل
برگ عیش عندلیب آورد دیگر بار گل
صبحدم، خونین دل بلبل گشاید در چمن
چون بخندد غنچه و بنمایدش دیدار گل
گل درون پرده شب در خواب ناز و بامداد
[...]
تا شنید از باد پیغام وصال یار گل
بر هوا میافکند از خرمی دستار گل
گرنه از رشگ رخ او رو به ناخن میکند
مانده زخم ناخنش بهر چه بر رخسار گل
تا نگیرد دامنش گردی کشد جاروب وار
[...]
نوبهار آمد که افشاند چو حسن یار گل
چون وصال یار ریزد هر خس و هر خار گل
گلفروشی بود مخصوص دل پر داغ ما
کرد بی عزت بهار آخر بهر بازار گل
بسکه طبع کاینات از خرمی آبستن است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.