تا شنید از باد پیغام وصال یار گل
بر هوا میافکند از خرمی دستار گل
گرنه از رشگ رخ او رو به ناخن میکند
مانده زخم ناخنش بهر چه بر رخسار گل
تا نگیرد دامنش گردی کشد جاروب وار
دامن خود در ره آن سرو خوشرفتار گل
خویش را دیگر به آب روی خود هرگز ندید
تا فروزان دید آن رخسار آتشبار گل
از رگ گردن نگردد دعوی خوناب خوب
گو برو با روی او دعوی مکن بسیار گل
نافه تاتار را باد بهاری سرگشود
چیست پر خون نیفهای ازنافه تاتار گل
گر گدایی در هم اندوز و مرقع پوش نیست
از چه رو بر خرقه دوزد درهم و دینار گل
تا میان بلبل و قمری شود غوغا بلند
میزند ناخن بهم از باد در گلزار گل
بر زمین افتاد طفل غنچه گویا از درخت
خود نمودش غنچه بر شکل دهان مار گل
گر نمیآید ز طوف روضه آل رسول
چیست مهر آل کاورده است بر تومار گل
نخل باغ دین علی موسی بن جعفر را که هست
باغ قدر و رفعتش را ثابت و سیار گل
آنکه بر دیوار گلخن گر دمد انفاس لطف
عنکبوت و پرده را سازد بر آن دیوار گل
نخل اگر از موم سازی در ریاض روضهاش
گردد از نشو و نما سرسبز و آرد بار گل
گاه شیر پرده را جان میدهد کز خون خصم
بر دمد سرپنجهٔ او را ز نوک خار گل
گه برون آورد خار ساکنی از پای سگ
گاه دست ناقهاش زد بر سر کهسار گل
گاه بهر مردم آبی ز خون اهرمن
نقش ماهی را کند در قعر دریا بار گل
ای که دادی دانهٔ انگور زهر آلودهاش
کشت کن اکنون به گلزاریکه باشد بار گل
با دل پر زنگ شو گو غنچه در باغ جحیم
آنکه پنهان ساختش در پرده زنگار گل
ای به دور روضهات خلد برین را سد قصور
وی به پیش نکهتت با سد عزیزی خوار گل
گر وزد بر شاخ گل باد سموم قهر تو
از دهن آتش دمد در باغ اژدر وار گل
سرو را کلک من است آن بلبل مشکین نفس
کش به اوصاف تو ریزد هر دم از منقار گل
کلک من با معنی رنگین عجب شاخ گلیست
کم فتد شاخی که آرد بار این مقدار گل
در حدیث مدعی رنگینی شعرم کجاست
کیست کاین رنگش بود در گلشن اشعار گل
کی بود چون دفتر گل پیش دانایان کار
گر کسی چیند ز کاغذ فی المثل پرگار گل
از گل بستان که خواهد کرد بر دیوار رو
گر بود بر صفحهٔ دیوار از پرگار گل
کی تواند چون گل گلشن شود بلبل فریب
گر کشد بر تختهٔ در باغ را نجار گل
غنچه سان سر در گریبان آر وحشی بعد ازین
بگذر از گلزار و با اهل طرب بگذار گل
در گلستان دل افروز جهان ما را بس است
پنبه مرهم که کندیم از دل افکار گل
شد بهار و چشم بیمار غمم در خون نشست
در بهاران بوتهٔ گل بردمد ناچار گل
تا بهار آمد در عشرت بر ویم بسته شد
کو ببازد بر در خوشحالیم مسمار گل
در بیان حال گفتن تا بکی بلبل شویم
در دعا کوشیم گو دست دعا بردار گل
تا زبان گل کشد بر صفحه بی پرگار آب
تا بود آیینه ساز باغ بیافزار گل
آنکه یکرنگ نقیضت گشته وز بیدانشی
میشمارد خار را در عالم پندار گل
باد رنگی کز رخش گردد سمن زار آینه
بسکه او را از برص بنماید از رخسارگل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف زیباییهای گل و تلاطمهای عاشقانه است. شاعر از طریق تصاویری زیبا به بیان احساساتی همچون عشق، آرزو، و حسرت میپردازد. گل به عنوان نماد عشق و زیبایی معرفی شده و در مقابل آن، زخمها و رنجها نیز وجود دارد. شاعر به بیداری در بهار و زیباییهای طبیعت اشاره میکند و عدم توانایی انسان در رسیدن به کمال و عشق واقعی را مورد تأکید قرار میدهد. در نهایت، ترکیب عشق و درد، به نوعی حسی ناشی از جدایی و شوریدگی را به تصویر میکشد. این شعر با اشاره به تضادهای زیبایی و زشتی، امید و ناامیدی، و عشق و فاصله، احساسات عمیق انسانی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: وقتی گل بوی پیام پیوستن به معشوق را از باد شنید، از شادی خود را در هوا رها کرد و بهشت را به نمایش گذاشت.
هوش مصنوعی: اگر به خاطر حسادت به زیبایی او، ناخن خود را بر صورت گل نکشد، پس دلیل زخمهایی که بر صورت گل مانده چیست؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که گرد و غبار به دامن او نچسبیده، دامن خود را مانند جاروب، در مسیر آن سرو خوشرفتار پاک میکند.
هوش مصنوعی: چهرهام را دیگر هیچگاه در آینه نیافتم تا زمانی که آن چهرهی درخشان و آتشین گل را دیدم.
هوش مصنوعی: اگر کسی در مورد خون و مشکلش حرفی بزند، نباید درباره زیبایی چهره او صحبت کند. بهتر است روی زیبایی او تمرکز کنی و به جای دعوا و درگیری، از او بگویی.
هوش مصنوعی: باد بهاری گل زردی را از جایی بهخصوص میآورد که نشاندهندهی حالتی پر از زندگی و نشاط است، اما در عین حال میتواند از سختیها و دردها نیز حکایت کند. این تضاد بین زیبایی و اندوه در این طبیعت ملموس است.
هوش مصنوعی: اگر یک گدا که در رختی کهنه و پاره زندگی میکند، پول و طلا را برای چه میخواهد وقتی که خودش در نیاز و فقر به سر میبرد؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که بلبل و قمری با هم سروصدا کنند، باد در گلزار به شدت وزیده و ناخنها را به هم میکشد.
هوش مصنوعی: طفل غنچهای بر زمین افتاده است و به نظر میرسد که درختش او را به شکل دهان یک مار گلآلوده کرده است.
هوش مصنوعی: اگر از زیباییهای باغ آل رسول خبری نیست، پس چه چیزی باعث جلب محبت آل محمد در دنیای گلها شده است؟
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی به اهمیت و جایگاه علی بن موسی الرضا (ع) اشاره میشود. او به عنوان درختی بلند و باارزش در دین شناخته میشود که در باغی از فضایل و کرامتها قرار دارد. این باغ، نشاندهنده عظمت و مقام والای اوست که همچنان ثابت و پاک باقی مانده و همچنان درخشش و زیبایی خود را حفظ کرده است.
هوش مصنوعی: کسی که با نفسهای لطف و محبت خود، بر دیوار کاهگلی بخواهد تأثیری بگذارد، همانند عنکبوتی است که تارهایش را بر آن دیوار میسازد.
هوش مصنوعی: اگر نخل را از موم درست کرده و در باغی زیبا قرار دهی، همچنان که از رشد و شکوفایی برخوردار است، گلها نیز بارور خواهند شد.
هوش مصنوعی: گاهی شیر با تمام وجودش برای حفظ پردهاش جان میدهد، زمانی که از خون دشمنش به نرمی و قدرت میزند، طلسمش را در خوابگاه گل با خاری تازه و تیز به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: گاهی خار سگی را که در پایش گیر کرده از بیرون میآورد، و گاهی هم دستانش را بر سر کوهی از گل میزند.
هوش مصنوعی: گاهی اوقات برای رفاه مردم، اهرمن (نیروهای منفی) مجبور میشود به قیمت خون خود، تصویر ماهی را در اعماق دریا و در زیر باران گلها به وجود آورد.
هوش مصنوعی: ای کسی که درختی با میوههای زهرآلود به من دادی، حالا در باغی که گلهای خوشبو دارد، کار کن و تلاش کن.
هوش مصنوعی: دل را با احساسات شاد پر کن و به شکوفهای در باغی که جهنم به نظر میرسد، تبدیل شو. آن کسی که زیبایی و راز پنهان را در پس پردهای از زنگار گل نهان کرده است.
هوش مصنوعی: تو، ای که گرداگرد باغ تو بهشت برین را دیواری است بلند و در جلو بوی خوش تو، صدها عزیز در نشیب و فراز هستند که خود را فدای تو میکنند.
هوش مصنوعی: اگر بادهای سمی بر درخت گل بوزد، خشم تو مانند آتش از دهان اژدها در باغ منتشر میشود.
هوش مصنوعی: من به بلبل مشکین میگویم که هر لحظه از خصوصیات تو، مانند گل، داستان میگوید. این بلبل همواره در حال وصف توست و عشق به تو را با نغمههایش ابراز میکند.
هوش مصنوعی: قلم من با معانی رنگارنگ خود، همچون شاخهٔ گلی است که اگرچه کم میشود، ولی همان یک شاخه میتواند بار زیادی گل را به دوش بکشد.
هوش مصنوعی: در سخنسرایی، کسی که ادعای زیبایی دارد، باید بداند که زیبایی شعرش از کجا میآید و چه کسی این رنگینکمانی از کلمات را در باغ اشعارش به وجود آورده است.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند گلداستانی که در دست دانایان است، وجود ندارد. اگر کسی بخواهد گل را ببرد، باید از کاغذی که به شکل پرگار ساخته شده، استفاده کند. این بدان معناست که برای درک و بیان زیباییهای گل، باید به شیوهای خاص و هنری نزدیک شد.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد بر دیوار گلی بچسباند، باید بر روی دیوار به گونهای کار کند که آن گل به درستی و زیبا دیده شود. در اینجا اشاره به این است که هر چیزی نیاز به دقت و هنر در ارائه دارد تا جلوهگر و زیبا به نظر برسد.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند مانند گل در باغ زیبا و خوشبو باشد، در حالی که بلبل فریبنده بر تخته در باغ نشسته و زیبایی آن را توصیف میکند؟
هوش مصنوعی: ای وحشی، مانند غنچه سر را در کنج یقهات پنهان کن و بعد از این از باغ گل بگذر و با اهل شادابی و خوشگذرانی باش.
هوش مصنوعی: در باغ دلانگیز این دنیا، آنچه ما را خوشحال میکند، فقط مرهمی است که از دل افکار زیبا به دست آوردهایم.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسید و چشمان بیمار من از غم در حال گریان است. در این بهار، گلها ناچار باید شکوفه بزنند.
هوش مصنوعی: با آمدن بهار، خوشی و شادی در دلها افزایش یافته و بستری برای خوشحالی فراهم میشود. در این زمان، دلها آمادهاند تا به عشق و زیباییهای زندگی خوشامد بگویند. گلها شکوفا شده و به زندگی رنگ و بویی تازه میبخشند.
هوش مصنوعی: در بیان حال، تا چه زمانی باید مانند بلبلان نغمهسرا باشیم؟ در دعا تلاش کنیم و دست دعا را به سوی گلها دراز کنیم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که گل با زبان خود روی آب نقاشی کند و باغ بدون ابزار به وجود آورد، زیبایی و سرزندگی در طبیعت برقرار میماند.
هوش مصنوعی: کسی که به دلیل نادانی، به جای گل، خار را در دنیای خیال خود میبیند و به نوعی به رنگ و شکل تو تغییر یافته است.
هوش مصنوعی: باد رنگی که از چهره او میوزد، مثل سمن زار به نظر میرسد، زیرا او زیباییاش را از چهره گل به نمایش میگذارد و زیباییاش بینظیر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابر فروردین فرو شوید همی رخسار گل
وقت دیدار گل آمد حبذا دیدار گل
خرما روزا که ما را تازه و روشن شده ست
عشق با دیدار باغ و دیده با رخسار گل
گر ز شادی روی ما چون گل نباشد عیب چیست
[...]
زد ز غنچه بار دیگر خیمه بر گلزار گل
داد مستان را به عشرتگاه بستان بار گل
غنچه هر برگ طرب کز شوکت دی می نهفت
کرد با باد بهاری یک به یک اظهار گل
بگسل از دامان مطرب چنگ کز مرغان باغ
[...]
باز شد وقت طرب آمد سوی گلزار گل
برگ عیش عندلیب آورد دیگر بار گل
صبحدم، خونین دل بلبل گشاید در چمن
چون بخندد غنچه و بنمایدش دیدار گل
گل درون پرده شب در خواب ناز و بامداد
[...]
نوبهار آمد که افشاند چو حسن یار گل
چون وصال یار ریزد هر خس و هر خار گل
گلفروشی بود مخصوص دل پر داغ ما
کرد بی عزت بهار آخر بهر بازار گل
بسکه طبع کاینات از خرمی آبستن است
[...]
از تنک رویی شود همصحبت هر خار گل
می کشد دایم ز حسن خلق خود آزار گل
نوبهاران را اگر میخانه در پرده نیست
از کدامین باده رنگین می کند رخسار گل
دارد از شبنم بهار آیینه اش پیش نفس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.