عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲ - از تغزلات
عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کارزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح ابو نصر مملان
تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا
در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی
تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح ابوالهیجا منوچهر بن امیر اجل ابو منصور و هسودان
تا فزون شد مهر و بالا رفت مهر اندر هوا
عاشقان را بر بتان بفزود مهر اندر هوا؟
مشک ساید هر زمانی بر هوا باد از زمین
در ببارد بر زمین هر ساعتی ابر از هوا
چون بهم در عقیقین گشته با مینا رفیق
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح ابوالخلیل جعفر
سرخ گل بشکفت وزو شد باغ و بستان بابها
خلد بگشاده است گوئی سوی بستان بابها
بید را از باد بالش سرو را از آب کش
مرغ را از لاله بستر مرغ را از نم نما
شاخ گل گشته دو تا چون عاشقان از بار هجر
[...]

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح ابوالحسن علی لشکری در عید اضحی
ای عدیل نرگس پرکین تو مشکین کمان
وی رفیق لاله رنگین تو پروین کمند کذا

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در مدح امیر ابوالحسن علی لشکری
زانکه دانست او که روزه پیش فروردین بود
در پی این ملک را نوروز در شعبان کند کذا

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر
در خور آمد چون روان دیدار او وان حیرتست
گر بدلجوئی گران کان چون روان در خور بود کذا

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۰ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر
روی او مهر است پنداری و من ما هم که راست
کاملش چندان بیابم کو مرا همبر بود کذا

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۳ - در تهنیت عروسی گودرز و منوچهر دو فرزند ابوالحسن علی لشگری که از سلاطین شدادیان گنجه بوده است
گرد فرزندان خسرو بر مدد پیچان مدد
پیش دلبندان خسرو بر نفر باران نفر کذا

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - در مدح ابوالیسر سپهسالار اران
از پس پستی که دید از تیغ او پولاد صرف
وز پس خواری که دید از کف او زر عیار کذا

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴ - در مدح شمس الدین و ابوالمعالی
هرکه رازی وی بیاید دل بمهر اندر زمان
رخ شود چون آذرنگ و دل چو انگشت ز رنگ کذا

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قطعات (گزیدهٔ ناقص) » شمارهٔ ۱
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمیگردد نوا
طوطیاند و گفت نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندر آن معنی که گویم بدهم انصاف سخن
[...]

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲ - شاعران بینوا
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا
از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت
شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا
پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف
[...]

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۵
آفتاب اندر شرف شد بر جهان فرمانروا
کرد دیگرگون زمین و کرد دیگرسان هوا
داد فرمان تا کند در باغ نقاشی سحاب
کرد یاری تا کند در راغ عَطّاری صبا
گلبن از یاقوت رمّانی نهد بر سر کلاه
[...]

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۳
یافتی بر خوان اگر جویی رضای مرتضا
لا فَتی اِلّا علی بر خوانْد هر دم مُصطفا
ور همی خواهی که گردی ایمن از هَلْ منْ مَزید
شرح یُوفون و یُخافون یاد کن از هَل أتی
آنکه داماد نبی بود و وصی بود و ولی
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در مدح امین الملة قاضی عبدالودودبن عبدالصمد
ای چو نعمانبن ثابت در شریعت مقتدا
وی بحجت پیشوای شرع و دین مصطفا
از تو روشن راه حجت همچو گردون از نجوم
از تو شادان اهل سنت همچو بیمار از شفا
کس ندیده میل در حکمت چو در گردون فساد
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - در تفسیر چند سوره و نعت رسول اکرم و مدح قاضی عبدالودود
کفر و ایمان را هم اندر تیرگی هم در صفا
نیست دارالملک جز رخسار و زلف مصطفا
موی و رویش گر به صحرا نا وریدی مهر و لطف
کافری بیبرگ ماندستی و ایمان بینوا
نسخهٔ جبر و قدر در شکل روی و موی اوست
[...]

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - این قصیدهٔ را عارف زرگر در مدح سنایی گفته
ای نهاده پای همت بر سر اوج سما
وی گرفته ملک حکمت گشته در وی مقتدا
بر سریر حکمت اندر خطهٔ کون و فساد
از تو عادلتر نبد هرگز سخن را پادشا
مشرق و مغرب ز راه صلح بگرفتی بکلک
[...]
