گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۰

 

در شبت پوشیده بینم روز محشر آفتاب

آفتاب باز سرکش آفتاب

وز صباحت آشکارا شام دیگر آفتاب

آفتاب باز سرکش آفتاب

سست از این سخت ابتلا ذرات را بالا و پست

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۱

 

نی همین در چار ارکان شش جهت ماتم بپاست

کی رواست سرنگون گردی فلک

زین عزا هشتم زمین تا نه فلک ماتم سراست

کی رواست سرنگون گردی فلک

بال قدرت قاصر و دام گرفتاری بلند

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۲

 

زین مصیبت نه همین از خاکیان ماتم بپاست

کی رواست سرنگون گردی فلک

چهار ارکان شش جهت با نه فلک ماتم سراست

کی رواست سرنگون گردی فلک

نعره جن و ملک در ماتم فخر امم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۵

 

خود کجا آن جسم نغز آن جان پاک ای ذوالجناح

جای جست از پشت زین بر روی خاک ای ذوالجناح

وقت جان دادن به بالین اندرش مادر نبود

چهر و چشم از خاک و خون گردش که پاک ای ذوالجناح

خورد دلسوزی غم تجهیز او یا آمدش

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۶

 

خود ندانم تا چه خواهد کرد یزدان با یزید

روز محشر در قصاص خون یک عالم شهید

چرخ محشر زار زافغان یتیم اندر یتیم

خاک دریا بار از خون شهید اندر شهید

جز بر آن رخسار و قامت و آن قیامت زخم ها

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۷

 

زین عجب نشگفت اگر آمد شگفتی ها پدید

گوهر هستی هلاک و معنی کوثر شهید

تشنه کام از خون یک میدان شهید اندر شهید

بر زمین آورد گردون محشر کبری پدید

اندر آن معرض که دیوان سیاه است و سفید

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۹

 

شد چو گرد ذوالجناح از عرصه هیجا بلند

شور رستاخیز گشت از خطه غبرا بلند

صاحب اورنگ یاقوتی ز زین شد سرنگون

یارب از بهر چه ماند این طارم خضرا بلند

آنکه از خونش ریاض لاله کاران گشت دشت

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۰

 

آن خدیو چار بالش صدر هفت ایوان چه شد

ذوالجناح ای ذوالجناح

خسرو دنیا و دین سلطان انس و جان چه شد

ذوالجناح ای ذوالجناح

پروریدت سالها تا کش چنین روز ای دریغ

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۸

 

زاده زهرا به کام زاده مروان نگر

آه آه گردش دوران نگر

آن به عزت این به خواری این ببین و آن نگر

آه آه گردش دوران نگر

اهل مروان تیغ بر کف آل یاسین نقد جان

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۳

 

کوه و صحرا خصم و شاه کم سپه تنها دریغ

وا دریغ نصرت اعدا دریغ

قلب ایمان را شکست و نصرت اعدا دریغ

وا دریغ نصرت اعدا دریغ

آه کز بی دولتان دین به دنیا باخته

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۴

 

شهسوار دین فکندی از تکاور آسمان

آسمان شرمی آخر آسمان

آسمانی با زمین کردی برابر آسمان

آسمان شرمی آخر آسمان

محشری بینم بپا در هفت کشور آسمان

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۵

 

شهسوار ملک دین از زین فتاد ای آسمان

آسمان از تو داد ای آسمان

تا زمین ساکن نگردی بر مراد ای آسمان

آسمان از تو دادی ای آسمان

آخر از باد مخالف صرصری دوزخ نسیم

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۴۸

 

خشک لب دل سوختی دریای دین را دهر دون

آسمانت دشت آتش آفتابت طشت خون

این همی پاید به کاوش آن همی جنبد به خون

ای زمینت را خرام ای آسمانت را سکون

در دریای نجف را کردی از بد گوهری

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۲

 

پا منه بر طاق این فیروزه منظر آفتاب

آفتاب باز کش سر آفتاب

شرم کن از آفتاب روز محشر آفتاب

آفتاب بازکش سر آفتاب

تا نگردد از هلاک خسرو گردون مقام

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۴

 

باز چرخ سفله پرور طرح دیگر می کشد

از نیام شمر خنجر می کشد

بر سر ارباب دین بی داد لشکر می کشد

از نیام شمر خنجر می کشد

خود ز روبه بازی گرگ فلک گوئی روان

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۹

 

افق از عکس شفق باز به خون شسته جبین

شیعیان ماتم کیست

کرده چون ماتمیان جامه سیه چرخ برین

شیعیان ماتم کیست

چرخ گردیده مقید به سکون خاک مثال

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸۴

 

امشب اندر کربلا شور است و واویلا عیان

از غم نور دو چشم پادشاه انس و جان

خامس آل عبا با مرگ امشب هم رکاب

زاده مروان دون فردا به نصرت هم عنان

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۸۵

 

آه از آن ساعت که شاه دین ره هیجا گرفت

از سر زین خشک لب در خاک و خون ماوا گرفت

گر صواب افتاده «والی» اجر جوئیم از خدای

ور خطائی رفته باید جرم بر یغما گرفت

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode