گنجور

 
یغمای جندقی

افق از عکس شفق باز به خون شسته جبین

شیعیان ماتم کیست

کرده چون ماتمیان جامه سیه چرخ برین

شیعیان ماتم کیست

چرخ گردیده مقید به سکون خاک مثال

ز انتقالات ملال

وز قلق در حرکت آمده چون چرخ زمین

شیعیان ماتم کیست

ناخن فتنه گشاده است چو ایام نشور

رشته عقد شهور

پنجه حادثه بگسسته ز هم نظم سنین

شیعیان ماتم کیست

می برد بازوی اندوه به شمشیر ظلام

طره هندوی شام

می درد دست عزا جامه صبح دویمین

شیعیان ماتم کیست

گشته خاکستری این اطلس سبز بته دار

ریخت از بسکه غبار

بر سر از توده خاکستر غم روح امین

شیعیان ماتم کیست

نعره از پرده دل می گذراند زافلاک

مریم از توده خاک

می کندخاک به سر عیسی افلاک نشین

شیعیان ماتم کیست

کعبه چون چشم سیه مست عروسان ختا

رفته در نیل عزا

زمزم از دیده فرو می چکد اشک تمکین

شیعیان ماتم کیست

تربت پاک نبی واسطه طینت کل

ز اشک ارواح رسل

راست چون عرصه ماریه به خون گشته عجین

شیعیان ماتم کیست

غرش شیر خدا ضیغم نی زار شرف

بشنو از دشت نجف

کز دمش بیشه گردون شده لبریز طنین

شیعیان ماتم کیست

بسکه بر سینه زند فاطمه با خیل ملک

چار ایوان سمک

پر شد از غلغه تا سطح سپهر نهمین

شیعیان ماتم کیست

شاه و درویش گذشتند چو ماتم زده ها

پی ترتیب عزا

این زکشکول و نمد آن دگر از تاج و نگین

شیعیان ماتم کیست

زاهد صومعه کز خرقه مهر است بری

با همه بی خبری

روز و شب در عوض سجده زند سر به زمین

شیعیان ماتم کیست

عاشقان را که بود عمر ابد بزم وصال

شده از فرط ملال

اول وصل حبیبان نفس بازپسین

شیعیان ماتم کیست

نچکد جام مگر از مژه خوناب جگر

زین عزا شام و سحر

نکند چنگ مگر ناله به آواز حزین

شیعیان ماتم کیست

خسرو ظلم بر آراسته صف ها ز ستم

بیرق کفر و علم

خیل اسلام پراکنده نگون رایت دین

شیعیان ماتم کیست

تشنه لب کیست خدایا که ز فردوس علا

به سوی کرب و بلا

موج هر لحظه به زنجیر کشد ماء معین

شیعیان ماتم کیست

گفت یغما مگر افتاد زپا، ریخت زهم

عرش با لوح و قلم

نی به ذات ملک العرش نه آن است ونه این

شیعیان ماتم کیست