گنجور

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۰۶ - صابون پز

 

دلبر صابون پز من کرد سودا را درست

خانه من آمد و از آشنایی دست شست

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۴۹ - خشت پز

 

خشت پز امرد که باشد خشت او پیوسته سست

هر که دید از دور او را گفت خشتک نادرست

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۲

 

هر کجا رفتم به یاد زلف او خوردم شکست

در تمنای رخ او رفت کار من ز دست

کی شود بر من میسر صحبت آن شوخ مست

بسته اند از چار حد بر من در وصلش که هست

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۵۴

 

مجلس اغیار روشن کرده است آن می پرست

ای مسلمانان چه باید کرد با آن شوخ مست

در فراق زلف کافر کیش می خوردم شکست

آبروی رفته را می خواستم آرم به دست

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۵

 

عالم آبست دنیا و تویی دنیا پرست

وقت آن آمد کنی در کشتی وحدت نشست

سر مپیچ از سعی خود چون موج اگر یابی شکست

غور کن در بحر هستی تا گهر آری به دست

سیدای نسفی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۵۳

 

دوش در بزم جنان ساقی جان سرشارو مست

پایکوبان خوش درآمدجام کافوری بدست

در بروی غیر بست و بند برقع برگشود

زد صلای باده از هر سوی برهشیار و مست

گفتم این جام از برای کیست گفت آنکس که چشم

[...]

نورعلیشاه
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۱۰

 

سست از این سخت ابتلا ذرات را بالا و پست

هر چه هست پاز راه از کاردست

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۳۳

 

بنده وار آزاده قومی را که بند از پا و دست

هر که هست رحمت ایشان شکست

یغمای جندقی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۰ - زرگر اصفهانی قُدِّسَ روحه

 

مرد عاشق پیشه فارغ نیست ازسودای دوست

زانکه مردان خدا را عشق تا حق رهبر است

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۷۰ - زرگر اصفهانی قُدِّسَ روحه

 

مرد عاشق پیشه فارغ نیست ازسودای دوست

زانکه مردان خدا را عشق تا حق رهبر است

رضاقلی خان هدایت
 

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۶ - در ستایش پادشاه رضوان آرامگاه محمدشاه غازی طاب‌لله ثراه گوید

 

عاقبت ترکی مرا محمود نام آمد به دست

عاقبت محمود باشد عاشقان را هرکه هست

جای آن داردکه بر دنیا فشانم آستین

زانکه در دنیا کم افتد اینچنین دولت به دست

بر رخ خوبش کنم نظاره چون مفلس به سیم

[...]

قاآنی
 

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۶ - در ستایش پادشاه رضوان آرامگاه محمدشاه غازی طاب‌لله ثراه گوید

 

خسروا عالم اسیر حکم‌عالمگیر تست

هرچه درهستی بود درحیطهٔ تسخیر تست

شرق تا غرب جهان گیرد به یک دم آفتاب

غالباً نایب مناب تیغ عالمگیر تست

هیچ تقدیری خلاف رای و تدبیر تو نیست

[...]

قاآنی
 

صامت بروجردی » کتاب المواد و التاریخ » شمارهٔ ۱۰ - و برای او

 

مرد گر در پیش زن ببرتبه شد عارش کم است

پیش پا افتد هر آن سنگی که مقدارش کمست

رفته رفته زن شود بر پشت آن شوهر سوار

ریش او را گیرد و گوید که سربارش کم است

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۶ - در مدح قاسم بن الحسن(ع)

 

سیزده سال سلیل مجتبی قاسم که هست

همچو حد و باب خود یزدانشناس حق‌پرست

و چه هست از بیش و کم خرد و کلان بالا و پست

راه پیما از طفیلش از عده شد سوی هست

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۹ - در مدح حضرت امیرالمومنین(ع)

 

هر که دل بر طره عنبر مثالت بست بست

سوی دام از گلستان چون طایر برجست جست

کشته تیر نگاه نرگست تا هست هست

عالمی را کرده از یک عشوه آنبد مست مست

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۴ - در مدح ماه بنی‌هاشم حضرت عباس(ع)

 

بسکه ببرید و درید و خست بربست و شکستِ

سرکشان را سینه و سر حنجر و در پا و دست

پردلان را از سرزین کرد بس با خاک ست

تیغ آن شهزاده آزاده یزدان پرست

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۰ - در استغاثه به حضرت امام زمان ارواح العالمین له الفداء

 

صدمه قحط و غلا پشت محبان را شکست

شسته‌اند از مال و جان خویشتن یکباره دست

فتنه یک مشت شیطان طنیت دنیاپرست

تار و پود رونق دنیا و دین از هم گسست

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » مختصری از اشعار افصح الشعراء (میرزا حاجب بروجردی) » شمارهٔ ۸ - در شکایت زمانه و استغاثه به امام عصر(عج)

 

از ظهور درد و غم افسرده‌حالی تا به کی

این همه آشفتگی سرمایه سامان تست

درد نبود بی‌دوا از بهر درمان غم مخور

این همه درد پیاپی باعث درمان تست

بر سرت آید طبیبی روح‌بخش و جان‌نواز

[...]

صامت بروجردی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مسمطات » شمارهٔ ۳

 

هر یکی زین عاشقان مستانه جام می به دست

گه ز روی جام گاه از بوی جانان گشته مست

بانگ نوشانوش ساقی ناله های می پرست

پرده زاهد درید و چشم نامحرم ببست

وفایی مهابادی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode