گنجور

 
نورعلیشاه

دوش در بزم جنان ساقی جان سرشارو مست

پایکوبان خوش درآمدجام کافوری بدست

در بروی غیر بست و بند برقع برگشود

زد صلای باده از هر سوی برهشیار و مست

گفتم این جام از برای کیست گفت آنکس که چشم

در تجلی جمال یار از اغیار بست

گفتمش از بهر وی خاصیت آن جام چیست

گفت آرد بر سبوی هستی جانش شکست

گفتم او را از وفای عهد حاصل چیست گفت

بنددش دل در وفای عهد و میثاق الست

گفتم آن را در شکیب جان درستی چیست گفت

آرد اندر محفل اسرار شاهانه نشست

گفتم اندر محفل ابرار جای کیست گفت

هرکه چون نور علی از خویشتن یکباره رست