فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۹ - پاسخ دادن رامین ویس را
به ناله زین سیه بخت نگونم
که با او من همه جایی زبونم
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۳ - پاسخ دادن ویس رامین را
اگر چه نزد تو خوار و زبونم
از آن یاری که تو داری فزونم
لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۶ - ابیات منقول در مجمع الفصحاء
بنده شاعران اکنونم
آنشان باد جمله در . . .ونم
آن من نیز هم به . . . یکی
زانکه من از میانه بیرونم
آن من . . . و آن ایشان ریش
[...]
مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۸ - از بخت همیشه سرنگونم
از بخت همیشه سرنگونم
زیرا که چو دیگران نه دونم
زین عمر که کاست انده دل
هر روز همی شود فزونم
زیبد که منی کنم ازیراک
[...]
انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۹ - در صفت بارگاه ملک الوزرا مخلصالدین از زبان صفه
من که این صفهٔ همایونم
دایهٔ خاک و طفل گردونم
در نهاد از فلک نمودارم
در علو از زمانه بیرونم
از شرف پاسبان کهسارم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳۲
چون پای غم ار ز مجلست بیرونم
از دست غمت چو می در آب و خونم
تو مجلس می نشانده دانم چونی
من غرقه خون نشسته دانی چونم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
به باغ افکندت پالود خونم
چو بر بگرفت باغ از در برونم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۰ - پاسخ دادن خسرو شیرین را
کمربندیت را بینم به خونم
کلهداریت را دانم که چونم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۷ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
ز آهن زیر سر کردن ستونم
بِهْ از زرین کمر بستن به خونم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۴ - سرود گفتن نکیسا از زبان شیرین
اگر خطت کمربندد به خونم
نیابی نقطهوار از خط برونم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
گر بجویی درون و بیرونم
بوی خوان تو آید از خونم
عطار » مختارنامه » باب بیست و پنجم: در مراثی رفتگان » شمارهٔ ۱
آن ماه که از کنار شد بیرونم
در ماتم او کنار شد پر خونم
دوشش دیدم به خواب در،خفته به خاک
گفتم: چونی گفت: چه گویم چونم
عطار » مختارنامه » باب چهل و یكم: در صفت بیچارگی عاشق » شمارهٔ ۴۰
دانی تو که از حلقهٔ زلفت چونم
چون حلقه منه از در خود بیرونم
شک نیست که خونی نرهد از سردار
خونی گردی اگر شوی در خونم
عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم
ز درد عشق تو زار و زبونم
بمانده اندرین غرقابِ خونم
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۴) حکایت شعبی و آن مرد که صعوۀ گرفته بود
چگونه نقد باشد در درونم
ترا دیوانه میآید کنونم
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۳) حکایت عبدالله بن مسعود با کنیزک
بحق آنکه میدانی که چونم
که بیرون آر ازین غرقابِّ خونم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
میان خون نشستی در درونم
کنارم موجزن کردی ز خونم
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
ز عشقت چند گردانی به خونم
چه میدانی که در عشق تو چونم
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
از آن همچون جهان گیری زبونم
که تا من با جهانافروز چونم
عطار » خسرونامه » بخش ۳۲ - بیمار گشتن جهان افروز
خداوندا تو میدانی که چونم
تویی هم رهبر و هم رهنمونم