نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
چو خود بد کردم از کس چون خروشم؟
خطای خود ز چشم بد چه پوشم؟
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
شکر گفتاریت را چون نیوشم
که من خود شهد و شکر میفروشم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۵ - پاسخ دادن شیرین خسرو را
ببین در اشک مروارید پوشم
مکن بازی به مروارید گوشم
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۸۶ - سرود گفتن نیکسا از زبان شیرین
به پیغامی ز تو راضی است گوشم
بر آیم زین اگر زین بیش کوشم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴ - سبب نظم کتاب
چون حلقهٔ شاه یافت گوشم
از دل به دماغ رفت هوشم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۰ - یاد کردن بعضی از گذشتگان خویش
با دور به داوری چه کوشم؟
دورست نه جور چون خروشم؟
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه
در حلقهٔ عشق جان فروشم
بیحلقهٔ او مباد گوشم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۱۶ - بردن پدر مجنون را به خانهٔ کعبه
زو زمزمهای شنید گوشم
کهآورد چو زمزمی به جوشم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۰ - رفتن پدر مجنون به دیدن فرزند
مولای نصیحت تو هوشم
در حلقهٔ بندگیت گوشم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۵ - رسیدن نامهٔ لیلی به مجنون
زهری به دهن گرفته نوشم
دوزخ به گیاه خشک پوشم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
با شبیخون ماه چون کوشم
آفتابی به ذره چون پوشم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم
چون ز خوان اوفتاد سرپوشم
خواه بگذار و خواه بفروشم
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم
خواستم کان علاقه بفروشم
وز بها گه خورم گهی پوشم
عطار » مختارنامه » باب بیستم: در ذُلّ و بار كشیدن و یكرنگی گزیدن » شمارهٔ ۲۸
چون بحر، ز شوق راز جان، میجوشم
لیکن ز خود و ز دیگران میپوشم
ای خواجه! برو، که دُرد صافی رویی
من صافی دل اگرچه دُردی نوشم
عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
بسی کوشیدهام تا چند کوشم
کنونش گر تو خواهی میفروشم
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۰) حکایت آن مرد که عروس خود را بکر نیافت
اگر آن خواستی تا من بپوشم
بپوشیدم وزین معنی خموشم
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۵) حکایت مرد حریص و ملک الموت
چو شد این مال خرج خورد و پوشم
اگر باید دگر آنگه بکوشم
عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۱) حکایت سلطان محمود در شکار کردن
که من مُلک از برای خویش جوشم
بمُلکت مُلکِ خود را کی فروشم
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۲) حکایت رندی که از دکانی چیزی میخواست
چو حرف ها و هو آید بگوشم
همه در ها و هو و در خروشم
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۳) حکایت عبدالله بن مسعود با کنیزک
خدایا چون ترا حلقه بگوشم
میفکن روز پیری در فروشم