فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۱ - آغاز داستان
ز کشته به هر سو یکی توده بود
گیاها به مغز سر آلوده بود
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۴ - رفتن شاه شام به دیدن گلشاه
ز بس نعت گلشه که بشنوده بود
به عشق اندرش دل بفرسوده بود
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۲ - در مرثیهٔ وحید الدین عموی خود
رفت آنکه فیلسوف جهان بود و بر جهان
درهای آسمان معانی گشوده بود
شد نفس مطمنهٔ او باز جای خویش
که آواز ارجعی هم از آنجا شنوده بود
دست کمال بر کمر آسمان نشاند
[...]
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و نهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
مدتی در انتظارش بوده بود
جان به لب پرخون دل پالوده بود
عطار » نزهت الاحباب » بخش ۸ - نومیدی بلبل از گل و رفتن او از باغ به بیوفائی گل
و آن غزل برگفت که فرموده بود
خویش را در هر سخن بستوده بود
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۲
مرد آن نبود که چشمش آلوده بود
یا در پی قول و فعل بیهوده بود
آن مرد بود که مال و عرض همه کس
از دست و زبان و چشمش آسوده بود
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۷
شب که یاد چشم مستش از غمم افزوده بود
آسمان پردود و آهم چون سفال دوده بود
پشت بر دیوار آهن داشتم از فیض صبر
همچو جوهر تا دلم در پیچ و تاب آسوده بود
در نقاب شرم از بس حسن مستوری نهان
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۶
از نخستم تن ز درد عشق غم فرسوده بود
غنچه سانم دل درون بیضه خون آلوده بود
صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۶۸ - زبان حال علی مرتضی با فاطمه زهرا(ع)
گر ز خون دامان دلآلوده بود
تا تو بودی خاطرم آسوده بود
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۲ - گفتار دهم در صفت زن گوید
دگر آن زن که آزموده بود
داستانها بسی شنوده بود
فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳
چون سبو در پای خم هر کس چو من سر سوده بود
همچو ساغر دورها از دست غم آسوده بود
پارسایان را ز بس مستی گریبانگیر شد
دامن هر کس گرفتیم از شراب آلوده بود
دودمان چرخ از آن روشن بود تا رستخیز
[...]