گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۲۰
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۷ - نامهٔ هفتم اندر گریستن به جدایى و نالیدن به تنهایى

 

عجب دارم که بر من چون پسندی

چنین زاری و چونین مستمندی

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۱ - تمام شدن ده نامه و فرستادن ویس آذین را به رامین

 

عجب دارم اگر تو هوشمندی

چنین بد خویشتن را چون پسندی

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس

 

مکن بر بخت چندین ناپسندی

که آرد ناپسندی مستمندی

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

چو کام آید نماند هیچ تندی

چو آز آید نماند هیچ کندی

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۵ - فرستادن ویس دایه را در پى رامین و خود رفتن در عقب

 

نگر تا خویشتن را چه پسندی

به هر کس آن پسند ار هوشمندی

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۰ - پشیمان شدن رامین از رفتن ویس و از پس ویس شدن

 

ببرد از ره دلم را دیو تندی

به مهر اندر پدید آورد کندی

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین

 

نژندی مستمندی دردمندی

شده بر تنش هر مویی چو بندی

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۹ - کشته شدن شاه موبد بر دست گراز

 

چو بختم را به چاه اندر فگندی

مرا زان چه، که تو چونین بلندی

۱ بیت
فخرالدین اسعد گرگانی
 

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

خداوند جهان باشد کسی کش تو خداوندی

کند پیوند با بخت آنکه تو با او بپیوندی

خداوندا به تو نازد به هر جائی خداوندی

یکی را حنظل و زهری یکی را شکّر و قندی

موالی را همه پندی معادی را همه بندی

[...]

۵ بیت
قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱۰ - مدح منصور بن سعید

 

ای ابر گه بگریی و گه خندی

کس داندت چگونه ای و چندی

که قطره ای ز تو بچکد گاهی

باران شوی چه نادره آوندی

بنداخت بحر آنچه تو برچیدی

[...]

۲۴ بیت
مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴۳ - شکوه از سعایت ابوالفرج

 

بوالفرج شرم نامدت که بجهد

به چنین حبس و بندم افکندی

تا من اکنون ز غم همی گریم

تو به شادی ز دور می خندی

شد فراموش کز برای تو باز

[...]

۱۵ بیت
مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸۵

 

ای رفته و دل برده چنین نپسندی

من می‌گریم ز درد و تو می‌خندی

نشگفت که ببریدی و دل برکندی

تو هندویی و برنده باشد هندی

۲ بیت
سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۲۵ - اَعْدا عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْکَ

 

با رفیقان بد چه پیوندی؟

زین حریفان چه طرف بربندی

۱ بیت
سنایی
 

سنایی » طریق التحقیق » بخش ۵۸ - کَثْرَةُ الضَّحَکِ تُمیتُ القَلْبَ

 

بر تو بادا که خیره کم خندی

ور بخندد کسی تو نپسندی

۱ بیت
سنایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۰
 
تعداد کل نتایج: ۳۸۴
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود