گنجور

 
سنایی

روز صفّین چو حرب در پیوست

گرم شد کارزار دستا دست

زود عمار یاسر آمد پیش

که فدا کرد خواهم این سرِ خویش

آلت و ساز حرب پیش آرید

ور شوم کشته زنده انگارید

از پی دین جو جان کنم ایثار

روز محشر مگر نمانم خوار

سال او درگذشته از صد و پنج

تیغ را برکشید زود به رنج

چشم خود را عصابه‌ای بربست

به بسی رنجها بر اسب نشست

در مصاف آمد و بگفت نسب

که منم شیخ دین و پیرِ عرب

کرد جولان و گفت تکبیری

سفله مردی بزد ورا تیری

سبک از اسب خود بزیر افتاد

در زمان جان به رنج و درد بداد

چون بدیدند مرد را زان‌سان

زود برخاست زان میانه فغان

که شنیدیم ما ز قول رسول

که بگفت این سخن به شوی بتول

گفت عمّار بس همایونست

قاتلِ او بدان که ملعونست

این زمان کشته شد چه چاره کنیم

دل در این درد و رنج پاره کنیم

همه تیغ و سپر بیفگندند

خُود و مغفر ز سر بیفگندند

عمر و عاص این حدیث چون بشنید

به جز از مکر هیچ چاره ندید

گفت ظنّ شما خطاست چنین

این همه گفت و گو چراست چنین

آنکه صدساله را به حرب آرد

بی‌شک او را به کشته انگارد

پس علی بود قاتل عمّار

نیست جای ملامت و گفتار

جمله راضی شدند و بشنیدند

رونق کار خود در آن دیدند

آنکه را مکر از این نمط باشد

مرد خوانی ورا غلط باشد

با چنین کس علی نیامیزد

شاید ار عقل ازو بپرهیزد

خشم او میغ بود و او خورشید

چه محل میغ را برِ خورشید

او ز خصمان چو نام بود از ننگ

او ز مردان چو لعل بود از سنگ

زان ازو خصم او فروتر بود

که خرد را امام حیدر بود

مرد را چون ز پس بُوَد خورشید

سایه پیشی کند برو جاوید

او امامی ضیا گزید همی

سایه زان پیش او دوید همی

آنکه خوانش همیشه با نان بود

هم دعای رسول یزدان بود

او چو خورشید بود خصمش میغ

میغ کوتاه کرد از وی تیغ

او ز خصمان سپر نیفکندی

حلم را کار بست یک چندی

خصم را روز چند مهلت داد

لاجرم خصم پایدام نهاد

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]