اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۶۵ - دیدن گرشاسب دخمه سیامک را
خرد مستی و خشم را بند کن
هوا بنده و دل خداوند کن
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳۱ - سئوال دوم فرامرز از برهمن
زبان را ز گفتار بد بند کن
دل و دیده سوی خردمند کن
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۲۲ - بند افتادن شهریار در زندان سراندیب گوید
به سوی سراندیب بر بند کن
دل از بند او شاد خورسند کن
عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۵۳ - گرفتن سرخ پوش ارژنگ را گوید
که در قلعه این هر دو را بند کن
دل از درد و اندوه خرسند کن
ایرانشان » کوشنامه » بخش ۳۳۶ - آمدن کوش و سپاهش
تو دل را بدین درد خرسند کن
غمان را به دست خرد بند کن
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و پنجم » بخش ۱ - المقالة الخامسة و الثلثون
از هدایت کسر من پیوند کن
هدیهٔ بخش و مرا خرسند کن
عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را
بود با نابود خود پیوند کن
نه در آنجا خویشتن در بند کن
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۴
جانا بیار باده و بختم بلند کن
زان حلقههای زلف دلم را کمند کن
مجلس خوش است و ما و حریفان همه خوشیم
آتش بیار و چاره مشتی سپند کن
زان جام بیدریغ در اندیشهها بریز
[...]
حکیم نزاری » ادبنامه » باب ششم - در فرصت نگاه داشتن و حاجت خواستن » بخش ۱
دل خویشتن شاد و خرسند کن
اعادت به رای خردمند کن
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸۳
ای دل، علم به ملک قناعت بلند کن
چشم طمع ز خوان خسان بی گزند کن
خاک است هستی تو و خواهی که زر شود
از کیمیای نیستیش بهره مند کن
در خلوت رضا ز سوی الله روزگیر
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » آیینه سکندری » بخش ۳
نگویم که خم خانه را بند کن
به نان پاره معده خرسند کن
حسینی » کنز الرموز » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم
بر سر کوی خودم خورسندکن
هرچه من بگسسته ام پیوند کن
محمد کوسج » برزونامه (بخش کهن) » بخش ۸ - لشکر کشیدن برزو به سوی ایران قسمت اول
تن خویش برمرگ خرسند کن
به دانش دلت را یکی پند کن
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۸
عاشقان را قوت جان از لعل شکرخند کن
سرکشان را پای دل در زلف مشکین بند کن
سوخت جانم در تمنای لب شیرین تو
تلخکامی را به دشنامی ز خود خرسند کن
گر گسست از دست مظلومان عنان تو سنت
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵
چون شدم صیدت به گیسوی خودت دربند کن
تا ابد با خود به این قیدم قوی پیوند کن
ای گل رعنا برای عندلیب بینصیب
نیست گر بوئی به رنگی از خودت خورسند کن
تلخی شیرین لبان ناموس را خوش مایهایست
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم
ای دل علم به ملک قناعت بلند کن
چشم خرد زننگ جهان بی گزند کن
تا چند زاغ مزبله، لختی همان باش
خود را به نانمودن خود ارجمند کن
دشمن اگر زپستی همت لگد زند
[...]
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش پنجم
ای دل علم به ملک قناعت بلند کن
چشم خرد زننگ جهان بی گزند کن
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷
درمان ضعف دل به لب نوشخند کن
حرفی بگوی و مشک و گلابی به قند کن
لب پاک از ترشح آب حرام کرد
طرف ردا به گردن صوفی کمند کن
بوی عبوس عارف شهرم دماغ سوخت
[...]