گنجور

ازرقی هروی » رباعیات » شمارهٔ ۳۳

 

هر روز بتم با دگری پیوندد

با وی گوید حدیث و با وی خندد

گر من نفسی شادزیم نپسندد

مردم دل خویش بر چنین کس بندد ؟

ازرقی هروی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم

 

چو دانش جوید و دانش پسندد

بیاموزد پس آن را کار بندد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۳ - آمدن زرد پیش شهرو به رسولى

 

خرد کردار چونین کی پسندد

روا باشد که هر کس بر تو خندد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

نه جز بر روی ویسه مهر بندد

نه کس را دوست گیرد نه پسندد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

گرم ویرو بسوزد یا ببندد

پسندم هر چه او بر من پسندد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد

 

بهار امسال نیکوتر بخندد

که شرم ویس بر وی ره نبندد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین

 

چرا مردم دل اندر مهر بندد

چرا این بد به جان خود پسندد

فخرالدین اسعد گرگانی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۰ - مدح شاهینی

 

در طرب همچو گل همی خندد

هر چه او گفت شاه بپسندد

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱ - مدح ابوالقاسم دبیر

 

کلک او بر رقم که پیوندد

هر دبیری که دید بپسندد

مسعود سعد سلمان
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

کسی کاندر تو دل بندد همی بر خویشتن خندد

که جز بی معنیی چون تو چو تو دلدار نپسندد

وگر نو کیسهٔ عشق تو از شوخی به دست آری

قباها کز تو در پوشد کمرها کز تو در بندد

ز عمر و صبر و دین ببرید آنکو بست بر تو دل

[...]

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۵