مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » شکوائیه » شمارهٔ ۱۳
مرا زین بیش در عالم غمی نیست
که در شادی و در غم همدمی نیست
دمی خوش بر همه عالم حرام است
که اندر ملک عالم محرمی نیست
یقینم شد که زخم آسمان را
[...]
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۰ - آگاهی خسرو از رفتن شیرین نزد فرهاد و کشتن فرهاد به مکر
کفی گل در همه روی زمی نیست
که بر وی خون چندین آدمی نیست
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیتنامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه
از او بِهْ گر چه شه را همدمی نیست
شهنشه زود سیر آمد غمی نیست
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۳۶ - نامهٔ مجنون در پاسخ لیلی
با زخم من ارچه مرهمی نیست
چون تو به سلامتی، غمی نیست
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶
در عشق تو ای جان که چو تو خوش صنمی نیست
سرگشته دلی چون من و ثابت قدمی نیست
گویند کم از یک نبود هرگز و چندم
از عشق تو سرگرم اگر کم ز کمی نیست
ما را همه شادی ز غم تست فزون باد
[...]
عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب
ز دنیا آدمی را خرّمی نیست
کسی کوخرّمست او آدمی نیست
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹
بی روی تو، روی خرمی نیست
در عشق تو، جای بی غمی نیست
جز با سر زلف تو، فلک را
در شیوه ی جور، همدمی نیست
گفتی که بحکم توست، دل را
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲
ابریست مطیر دست طاهر
کز پاشش گوهرش کمی نیست
آن خواجه آسمان مثابت
کش شبه و نظیر در زمی نیست
در طوس مقام او دریغ است
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳
جهان تا هست خالی از غمی نیست
به ریش خاطر او مرهمی نیست
غمش همدم بود از جور ایام
که تا دانی که او بی همدمی نیست
دمادم غم ز دل خالی نباشد
[...]
امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
مرا گر با تو روی همدمی نیست
گدایان را به سلطان محرمی نیست
ز عشقم درد و غم در دل بسی هست
به اقبال توام زینها کمی نیست
پری را ماند آن مه در لطافت
[...]
خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
دلا بنیاد جان را محکمی نیست
در او جز غم اساس خرّمی نیست
چه پوشم راز دل از تو چو هرگز
میان ما و تو نامحرمی نیست
اگر در روضه رضوان صد ره از حور
[...]
جامی » هفت اورنگ » یوسف و زلیخا » بخش ۷۲ - شکایت از فلک پر نکایت که اژدهاوار گرد عالمیان حلقه کرده و همه را به دایره تصرف خود درآورده بر یکی زخم زند و بر دیگری زهر افکند نه هیچ از دست رفته را با وی دست ستیز و نه هیچ از پای افتاده را از وی پای گریز
به گیتی در نشان خرمی نیست
وگر باشد نصیب آدمی نیست
جامی » هفت اورنگ » لیلی و مجنون » بخش ۵ - در معنی عشق صادقان و صدق عاشقان
هر کس که نه عاشق آدمی نیست
شایسته بزم محرمی نیست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۵ - نصیحت کردن مهین بانو شیرین را و سوگند دادن به خویشتنداری
درین عالم گرت یکدم غمی نیست
غنیمت دان که عالم جز دمی نیست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶۰ - صفت مجلس خسرو و گفتن شاپور احوال شیرین در پرده
جز این یک دم که هستی عالمی نیست
غنیمت دان که عالم جز دمی نیست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۴ - حکایت
بدو گفت از که می ترسی غمی نیست
که اینجا هیچ کس نامحرمی نیست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸۷ - پند چهارم
سخن چین را به دانا محرمی نیست
چرا کان بی سعادت آدمی نیست
سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹۷ - گفتار در خاتمت کتاب
مشو غمگین که عالم جز دمی نیست
ز ملک بی غمی به عالمی نیست
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲
عیسی دم ما همدم اگر نیست غمی نیست
ما را غم آن کشت که با ماش دمی نیست
ای ابر کرم مرحمتی کن که درین راه
جز اشک من تشنه جگر هیچ نمی نیست
گر وصل تو جویم بگدایی مکنم عیب
[...]
هلالی جغتایی » صفات العاشقین » بخش ۴۸ - در فکر کار خود بودن و ترک دنیای بی بقای بی وفا کردن
بشهر او نشان آدمی نیست
بدشت او گیاه خرمی نیست