گنجور

عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۸ - رسیدن شهریار به بیشه هفتم و جنگ او با زنگیان گوید

 

بباشید پیشم به یکجای جمع

چنان چون که پروانه بر گرد شمع

عثمان مختاری
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱

 

تا کرد مرا گذر سماع تو به سمع

ماننده شمع آتشینم دم و دمع

از تاب و تپش که از تو من دارم جمع

از جمله هر صدی یکی دارد شمع

ادیب صابر
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم

 

شراره زان ندارد پرتو شمع

که این نور پراکنده‌ست و آن جمع

نظامی
 

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم

 

تنگدستی فراخ‌دیده چو شمع

خویشتن سوخته برابر جمع

نظامی
 

عطار » منطق‌الطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا

 

باز یحیی را نگر در پیش جمع

زار سر بریده در طشتی چو شمع

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلة امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه

 

شمع جنت بود واندر هیچ جمع

هیچ کس را سایه‌ای نبود ز شمع

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » حکایت بلبل » حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد

 

عزم کردند آن جفا کاران به جمع

تا ببرند آن گدا را سر چو شمع

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » دو چیزی که پیر ترکستان دوست میداشت

 

تا نسوزی و نسازی همچو شمع

دم مزن از پاک بازی پیش جمع

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی عشق » حکایت عاشقی که قصد کشتن معشوق بیمار را کرد

 

پس چو برخیزد قیامت، پیش جمع

از برای او بسوزندم چو شمع

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۱۰) حکایت دیوانه و نماز جمعه

 

که بانگ گاو کردی بر سر جمع؟

سرت باید بریدن چون سر شمع

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان

 

غلام مست را در پیش آن جمع

بخوابانید آنجا با دو سه شمع

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱۳) مناجاة دیوانه با حق تعالی

 

چنان می‌زی، که هر دم صد جهان جمع

ز شوق او چو پروانه‌ست زان شمع

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون

 

بنام آن گبر شمعون بود در جمع

همه سر پیشِ آتش داشت چون شمع

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۹) حکایت سلطان محمود با مرد دوالک باز

 

نخواهد گشت چون پروانه با شمع

دوالک بازی و کوس و عَلَم جمع

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم

 

جهان جانفروز افروخته شمع

بهشتی حلّه پوش از هر سویی جمع

عطار
 
 
۱
۲
۳
۹