عثمان مختاری » شهریارنامه » بخش ۶۸ - رسیدن شهریار به بیشه هفتم و جنگ او با زنگیان گوید
بباشید پیشم به یکجای جمع
چنان چون که پروانه بر گرد شمع
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۵۰ - اندر مذمّت افعال زشت که از خویهای بهیمی است ذکر المثالب للتوقّی لا للقبول والتلقی
هست شکل ریا چو صورت شمع
تبش او را و تابش اندر جمع
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۶۰ - فی ذمّالطمع والحرص
دل خود را ز تاب و تابش طمع
تافته و تفته دار چون دل شمع
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۳۷ - مدح پادشاه به ترتیب کواکب و بروج دوازدهگانه
چون هوا را به طبع کردی قمع
این همه گرددت به یک دم جمع
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴۶ - در مدح اقضیالقضاة جمالالدیّن ابوالقاسم محمودبن محمّدِالاثیری
پیشوای امم مرّفه جمع
نور اقضی القضاة تابان شمع
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب العاشر فی سبب تصنیف الکتاب و بیان کتابة هذا الکتاب رعایة لذوی الالباب » بخش ۱ - در عذر گوید
روی زرد و دلی سپید چو شمع
از پی نور و سرخرویی جمع
ادیب صابر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۱
تا کرد مرا گذر سماع تو به سمع
ماننده شمع آتشینم دم و دمع
از تاب و تپش که از تو من دارم جمع
از جمله هر صدی یکی دارد شمع
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۴ - بر تخت نشستن خسرو به مدائن برای بار دوم
شراره زان ندارد پرتو شمع
که این نور پراکندهست و آن جمع
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم
تنگدستی فراخدیده چو شمع
خویشتن سوخته برابر جمع
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
باز یحیی را نگر در پیش جمع
زار سر بریده در طشتی چو شمع
عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلة امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه
شمع جنت بود واندر هیچ جمع
هیچ کس را سایهای نبود ز شمع
عطار » منطقالطیر » حکایت بلبل » حکایت درویشی که عاشق دختر پادشاه شد
عزم کردند آن جفا کاران به جمع
تا ببرند آن گدا را سر چو شمع
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » دو چیزی که پیر ترکستان دوست میداشت
تا نسوزی و نسازی همچو شمع
دم مزن از پاک بازی پیش جمع
عطار » منطقالطیر » بیان وادی عشق » حکایت عاشقی که قصد کشتن معشوق بیمار را کرد
پس چو برخیزد قیامت، پیش جمع
از برای او بسوزندم چو شمع
عطار » الهی نامه » بخش پنجم » (۱۰) حکایت دیوانه و نماز جمعه
که بانگ گاو کردی بر سر جمع؟
سرت باید بریدن چون سر شمع
عطار » الهی نامه » بخش ششم » (۴) حکایت فخرالدین گرگانی و غلام سلطان
غلام مست را در پیش آن جمع
بخوابانید آنجا با دو سه شمع
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۱۳) مناجاة دیوانه با حق تعالی
چنان میزی، که هر دم صد جهان جمع
ز شوق او چو پروانهست زان شمع
عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱۳) حکایت حسن بصری و شمعون
بنام آن گبر شمعون بود در جمع
همه سر پیشِ آتش داشت چون شمع
عطار » الهی نامه » بخش هجدهم » (۹) حکایت سلطان محمود با مرد دوالک باز
نخواهد گشت چون پروانه با شمع
دوالک بازی و کوس و عَلَم جمع
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
جهان جانفروز افروخته شمع
بهشتی حلّه پوش از هر سویی جمع