ابوسعید ابوالخیر » رباعیات نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » رباعی شمارهٔ ۳۹۸
در باغ کجا روم که نالد بلبل
بی تو چه کنم جلوهٔ سرو و سنبل
یا قد تو هست آنچه میدارد سرو
یا روی تو هست آنچه میدارد گل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲ - در ستایش سلطان محمود رحمه الله
چو جودش ببارد نبارد اَمَل
چو تیغش بخندد بگرید اجل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲ - در ستایش سلطان محمود رحمه الله
ابوالقاسم آن شاه دین و دُوَل
شهنشاه عالم امیر ملل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۲ - شعر گفتن ورقه در مرگ پدر
بگفت: ای فرومایهٔ مستحل
نیاورد گردون چو تو سنگ دل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۵ - جنگ کردن پسر ربیع با گلشاه
یکی نعره زد کودک شیردل
که گشتند ز آن نعره گُردان خجل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۱۵ - جنگ کردن پسر ربیع با گلشاه
برآورد تیغ و گشادش بغل
همی رفت با تیغ تیزش اجل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۲۵ - نوحه کردن گلشاه
خبر یافت گلشاه کآن مستحل
جدا کردش از ورقهٔ برده دل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۴ - آگاهی ورقه از مکر عم
از آن گور برگشت مسکین خجل
سراسیمه و خسته و برده دل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۵ - رفتن ورقه به شام
جوانمردیی بود در شه ز نسل
ابا نسل نیکو بود فضل و اصل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۶ - دیدن ورقه و گلشاه یکدیگر را
وگر آگهی یابی ای دل گسل
که از من نیاید ورا غم به دل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۳۹ - چو گفت این، بگفتش که ای رادمرد
دل خسته را ای گرانمایه ول
سوی خاک بردم ز مهر تو دل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۴ - رفتن شاه شام با گلشاه بر سر گور ورقه
ندیدیم از یک دگر کام دل
شد آن یار دلدار من زیر گل.
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۵ - شکوهٔ شاعر
بسا مهر پیوسته و بسته دل
که او کرد بی کام دل زیر گل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۵ - شکوهٔ شاعر
چه کردند با من ز مکر و حیل
کسانی کهشان بود دل پر دغل
عیوقی » ورقه و گلشاه » بخش ۴۶ - باقی قصه ورقه و گلشاه
کجایی تو ای لعبت دل گسل
کجایی تو ای راحت جان و دل
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۸
گنبد پیروزهگون پر ز مشاعل
چند بگشته است گرد این کرهٔ گل؟
علت جنبش چه بود از اول بودش؟
چیست درین قول اهل علم اوایل؟
کیست مر این قبه را محرک اول؟
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۰
ای نام شنوده عاجل و آجل
بشناس نخست آجل و از عاجل
عاجل نبود مگر شتابنده
هرگز نرود زجای خویش آجل
زین چرخ دونده گر بقا خواهی
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۱
طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل
مگر به خالق و دادار خلق عز و جل
حرام را چو ندانستمی همی ز حلال
چو سرو قامت من در حریر بود و حلل
به طبع رفت به زیرم همی جهان جهان
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۲
گسستم ز دنیای جافی امل
تو را باد بند و گشاد و عمل
غزال و غزل هر دوان مر تو را
نجویم غزال و نگویم غزل
مرا، ای پسر، عمر کوتاه کرد
[...]
ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴۵
لشکر پیری فگند و قافله ذل
ناگه بر ساعدین و گردن من غل
غلغل باشد به هر کجا سپه آید
وین سپه از من ببرد یکسر غلغل
شاد مبادا جهان هگرز که او کرد
[...]