گنجور

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نرسی بهرام » پادشاهی نرسی بهرام

 

همان کاهلی مردم از بددلیست

هم‌آواز آن بددلی کاهلیست

فردوسی
 

اسدی توسی » گرشاسپ‌نامه » بخش ۲۳ - حدیث بهو که با مهراج عاصی شد و خبر یافتن ضحاک

 

بسی بردباریست کز بددلیست

بسی نیز خُرسندی از کاهلیست

اسدی توسی
 

انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

عشق تو بی‌روی تو درد دلیست

مشکل عشق تو مشکل مشکلیست

بی‌تو در هر خانه دستی بر سریست

وز تو در هر کوی پایی در گلیست

بر در بتخانهٔ حسنت کنون

[...]

انوری
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد

 

چون ز اول تا به آخر غافلیست

حاصل ما لاجرم بی‌حاصلیست

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » فی‌وصف حاله » صوفی که از مردان حق سخن می‌گفت و خطاب پیری به او

 

شعر گفتن حجت بی‌حاصلیست

خویشتن را دید کردن جاهلیست

عطار
 

عطار » مظهرالعجایب » بخش ۷ - در ارتباط ولایت با نبوت

 

مصطفی گفتا که نور کلّ علیست

مرتضی گفتا که نام من ولیست

عطار
 

عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۱۰ - الحكایة و التمثیل

 

گفت میگریم که در دل مشکلیست

تا چه کردم کان پسند جاهلیست

عطار
 

مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۰ - ملامت‌کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت

 

پس امامِ حیِّ قائم، آن ولی‌ست

خواه از نسلِ عُمَر خواه از عَلی‌ست

مولانا
 

سعدی » بوستان » باب دوم در احسان » بخش ۷ - حکایت

 

جوانمرد اگر راست خواهی ولی‌ست

کرم پیشهٔ شاه مردان علی‌ست

سعدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۸ - در ستایش سلطان ابو سعید

 

هر کسی را که این صفت ازلیست

در کرامات پادشاه ولیست

اوحدی
 

اوحدی » جام جم » بخش ۷۴ - در سفر و فواید آن

 

آن یکی گویدت که: شیخ ولیست

وان دگر گویدت که: به ز علیست

اوحدی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶۳

 

امروز کسی که شهره در شیر دلیست

در ملک علی والی و در فقر ولیست

از جمله خلایق ار بپرسند که کیست

کویند سپهدار جهان عبدالعلیست

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۲

 

آنک بر سر و عارض چو گلیست

قطره ئی آب در میان جُلیست

خواجوی کرمانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

هر جا که همچو روی تو در بوستان گلیست

فریاد و الغیاث که معشوق بلبلیست

نسبت نمی کنم به شکر لعل دلکشش

خسرو ببین در او که چه شیرین شمایلیست

آن کس که منع ما به غم عشق می کند

[...]

جهان ملک خاتون
 
 
۱
۲
۳