گنجور

 
سعدی

بزارید وقتی زنی پیش شوی

که دیگر مخر نان ز بقال کوی

به بازار گندم‌فروشان گرای

که این جو‌فروشی‌ست گندم‌نما‌ی

نه از مشتری‌، کز زحام مگس

به یک هفته رویش ندیده‌ست کس

به‌دلداری آن مرد صاحب‌نیاز

به زن گفت کای روشنایی‌بساز

به امید ما کلبه اینجا گرفت

نه مردی بوَد نفع از او وا گرفت

ره نیک‌مردان‌ِ آزاده گیر

چو استاده‌ای دست افتاده گیر

ببخشای کآنان که مرد حقند

خریدار دکان بی‌رونق‌ند

جوانمرد اگر راست خواهی ولی‌ست

کرم پیشهٔ شاه مردان علی‌ست

 
 
 
حکایت به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بخش ۷ - حکایت به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بخش ۷ - حکایت به خوانش امیر اثنی عشری
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش