فردوسی » شاهنامه » داستان رستم و اسفندیار » بخش ۲۳
دو سگزی دو پور مرا کشتهاند
بران خیرگی باز برگشتهاند
فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۱۸
دلیران لشکر همه کشتهاند
وگر زنده از رزم برگشتهاند
فردوسی » شاهنامه » داستان کاموس کشانی » بخش ۷
سواران دشمن همه کشتهاند
وگر خسته از جنگ برگشتهاند
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۳ - داستان نوشابه پادشاه بردع
زمینش به آب زر آغشتهاند
تو گویی در آن زعفران کشتهاند
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۹ - داستان عیسی
جامهٔ عیبِ تو تنُک رشتهاند
زان به تو نُه پرده فروهشتهاند
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
مؤمن و کافر به خون آغشتهاند
یا همه سرگشته یا برگشتهاند
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۶۷ - در قبول نمودن نصیحت و بیان ادیان و ملل مختلفۀ مخترعان و توضیح دین هدی که طریقۀ آل مصطفی و مرتضی است
از پی دنیا ز دین بگذشتهاند
از طریق احمدی برگشتهاند
عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را
تخم اینجا بهر تو برکشتهاند
راه بینان اندرین ره گشتهاند
عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم
هرکسی بر عکس یاران گشتهاند
هر یکی تخمی ازینسان کشتهاند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۲۱ - در بیان آنک موسی و فرعون هر دو مسخر مشیتاند چنانک زهر و پازهر و ظلمات و نور و مناجات کردن فرعون بخلوت تا ناموس نشکند
چونک روغن را ز آب اسرشتهاند
آب با روغن چرا ضد گشتهاند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱ - سر آغاز
جسمشان را هم ز نور اسرشتهاند
تا ز روح و از ملک بگذشتهاند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۲۵ - قصهٔ هاروت و ماروت و دلیری ایشان بر امتحانات حق تعالی
ناامید از هر دو عالم گشتهاند
خارهای بینهایت کشتهاند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشتهای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت
چون ملک با عقل یک سررشتهاند
بهر حکمت را دو صورت گشتهاند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۱۷ - شرح انما المؤمنون اخوة والعلماء کنفس واحدة خاصه اتحاد داود و سلیمان و سایر انبیا علیهمالسلام کی اگر یکی ازیشان را منکر شوی ایمان به هیچ نبی درست نباشد و این علامت اتحادست کی یک خانه از هزاران خانه ویران کنی آن همه ویران شود و یک دیوار قایم نماند کی لانفرق بین احد منهم و العاقل یکفیه الاشارة این خود از اشارت گذشت
بس کسانی کز جهان بگذشتهاند
لا نیند و در صفات آغشتهاند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۵۴ - مناجات
وآن بنی آدم که عصیان کشتهاند
از حسودی نیز شیطان گشتهاند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۷ - حکایت آن عاشق کی شب بیامد بر امید وعدهٔ معشوق بدان وثاقی کی اشارت کرده بود و بعضی از شب منتظر ماند و خوابش بربود معشوق آمد بهر انجاز وعده او را خفته یافت جیبش پر جوز کرد و او را خفته گذاشت و بازگشت
بنگر اینها را که مجنون گشتهاند
همچو پروانه بوصلت کشتهاند
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
سر تا قدم به آب حیاتت سرشتهاند
دلها مثال نقش تو بر جان نبشتهاند
گر زاهدان صومعه بینند صورتت
عاشق شوند بر تو وگر خود فرشتهاند
رویی چنین به حسن و لطافت ندیدهام
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲۴
آنی که از کرشمه و نازت سرشتهاند
نقشی چو تو ز کلک قضا کم نوشتهاند
جان سودهاند ریخته در چشمه حیات
تا زان خمیر مایه لعلت سرشتهاند
عنابهای ترک ازان میچکد نبات
[...]
ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰
خاک تو را ز آب لطافت سرشتهاند
در وی به غیر تخم سعادت نکشتهاند
جانهای عاشقان تو ز آنروی چون پری
دیوانه میشوند اگر خود فرشتهاند
بر صفحهٔ عذار تو خطی به دود دل
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۴
خاک پاک ما به می بسرشته اند
عنبر ما با گلاب آغشته اند
باز یاران بازیاری می کنند
بی تکلف تخم نیکی کشته اند
خلعت هر کس بود نوعی دگر
[...]