سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶۸ - سخن گفتن دستور کید، فرامرز را
ترا نیک خواهی کمر بسته ایم
وز آن پیش دستی جگر خسته ایم
سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸۸ - نامه نوشتن طورگ به افراسیاب
به فرمان و رایت کمر بسته ایم
اگر تندرستیم و گر خسته ایم
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۳۶ - گشودن اسکندر دز دربند را به دعای زاهد
که ما بندگان تا کمر بستهایم
بدین روز یک روز ننشستهایم
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۳ - جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری
همین است رازی که ما جستهایم
ز دیگر حکایت ورق شستهایم
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۶ - رسیدن اسکندر به حد شمال و بستن سد یاجوج
در کجروی بر جهان بستهایم
ز دنیا بدین راستی رستهایم
عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۱ - تمثیل احوال آنهائی که به هر چه توجه پذیرند، رنگ آن گیرند و برای صورت میرند
تا کلام الله را دانستهایم
معنی آن را بجان پیوستهایم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۴ - تلبیس وزیر بانصاری
از جهود و از جهودی رستهایم
تا به زناری میان را بستهایم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۲۹ - رجوع به حکایت ذاالنون رحمة الله علیه
ما محب و صادق و دل خستهایم
در دو عالم دل به تو در بستهایم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲ - حکایت آن صیادی کی خویشتن در گیاه پیچیده بود و دستهٔ گل و لاله را کلهوار به سر فرو کشیده تا مرغان او را گیاه پندارند و آن مرغ زیرک بوی برد اندکی کی این آدمیست کی برین شکل گیاه ندیدم اما هم تمام بوی نبرد به افسون او مغرور شد زیرا در ادراک اول قاطعی نداشت در ادراک مکر دوم قاطعی داشت و هو الحرص و الطمع لا سیما عند فرط الحاجة و الفقر قال النبی صلی الله علیه و سلم کاد الفقر ان یکون کفرا
رو به خاک آریم کز وی رستهایم
دل چرا در بیوفایان بستهایم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۳ - متوفی شدن بزرگین از شهزادگان و آمدن برادر میانین به جنازهٔ برادر کی آن کوچکین صاحبفراش بود از رنجوری و نواختن پادشاه میانین را تا او هم لنگ احسان شد ماند پیش پادشاه صد هزار از غنایم غیبی و غنی بدو رسید از دولت و نظر آن شاه مع تقریر بعضه
زان زبون این دو سه گل دستهایم
که در گلزار بر خود بستهایم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰۱
خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشسته ایم
مگسل ز ما که بهر تو از خود گسسته ایم
آه، ار به روی تو نگشاییم ما شبی
چشمی که در فراق تو شبها نشسته ایم
آلوده جفای تو جان می رود درون
[...]
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۵۱ - باز آمدن به سر داستان قلواد و قلوش
به بند گرانشان فروبستهایم
که اکنون چو ایشان جگر خستهایم
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۹۱ - جنگ کردن سام با فرعین دیو و چگونگی آن
به صد زحمت از چنگ یل جستهایم
ز هر رستگان پنج و شش خستهایم
خواجوی کرمانی » سام نامه - سراینده نامعلوم منسوب به خواجو » بخش ۱۹۱ - مهمانی کردن حوران شاه، سام را
یکی عهد و پیمان به هم بستهایم
کجا هر دو از مهر هم خستهایم
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۲
نگارا ز هجر تو دل خسته ایم
دو دیده به وصل تو دربسته ایم
ز بند همه چیز برخاستیم
به محراب ابروت پیوسته ایم
ز زنّار زلفت حذر کرده ایم
[...]
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۳
چو لاله پر از خون دل خسته ایم
چو سوسن به پیشت کمر بسته ایم
دو دیده چو نرگس گشاده مدام
بنفشه صفت پیش تو دسته ایم
چو گل با رخت شاد و خندان چو صبح
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸۷
تا خیال روی او بر دیده نقشی بسته ایم
با خیالش روز و شب در گوشه ای بنشسته ایم
نور چشمست او از آن در دیده اش بنشانده ایم
تا نبینندش در خلوتسرا بربسته ایم
همدم جامیم و با ساقی نشسته روبرو
[...]