خیز، ای به دل نشسته که بیدل نشسته ایم
مگسل ز ما که بهر تو از خود گسسته ایم
آه، ار به روی تو نگشاییم ما شبی
چشمی که در فراق تو شبها نشسته ایم
آلوده جفای تو جان می رود درون
هر چند کز خدنگ جفای تو خسته ایم
سامان ز ما طلب مکن، ای پارسا، که من
میخواره و سفال به تارک شکسته ایم
در ده شراب شادی از آن رو که عقل رفت
دانی که از کدام بلا باز رسته ایم؟
خسرو، چه جای صرفه جان است و بیم سر
ما را که پیش سنگ ملامت نشسته ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساس عمیق عاشقانه و اندوه را بیان میکند. شاعر به معشوق خود میگوید که او و دوستانش به خاطر عشق به او از خود جدا شدهاند و در انتظار او شبها را نیز بدون خواب سپری میکنند. او به جفای معشوق اشاره میکند که باعث رنجش و آزارش شده و حتی زندگیاش را در خطر انداخته است. شاعر از پارسایی نمیخواهد که از او انتظار سامان و نظم داشته باشد، زیرا او در دنیای شیدایی و نشئگی زندگی میکند. در نهایت، او میگوید که دیگر جایی برای ملاحظه و ترس از آسیبهای دیگر وجود ندارد، چرا که آنها در برابر سختیها و ملامتها مقاوم شدهاند.
هوش مصنوعی: برخیز، ای کسی که در دل ما جا داری، ما هم بیخود و تحت تأثیر تو نشستهایم. دور از ما نرو، چرا که ما برای تو به خودمان بیاعتنا شدهایم.
هوش مصنوعی: زندگی چقدر دشوار است اگر یک شب هم به چهره تو نگاه نکنیم، چرا که ما در غم دوری تو شبها را به صبح رساندهایم.
هوش مصنوعی: عذاب و ظلم تو به جان من آسیب میزند، هرچند که از تیرهای جفای تو خسته و ناتوان شدهام.
هوش مصنوعی: از ما انتظار نظم و ترتیب نداشته باش، ای انسان وارسته، چون من کسی هستم که در حال مستی و درگیری با مشکلات زندگی هستم و وضعیت من به هم ریخته و شکننده است.
هوش مصنوعی: در ده، ما برای شادی و خوشی شراب مینوشیم، زیرا عقل و فهم ما را ترک کرده است. آیا میدانی که ما از کدام مصیبت یا مشکل نجات یافتهایم؟
هوش مصنوعی: در این شعر به موضوعاتی همچون عشق و خطرات آن اشاره شده است. شاعر بیان میکند که در عشق و عواطف عمیق، هزینهها و خطرات نمیتواند ما را متوقف کند. با وجود مشکلات و انتقاداتی که ممکن است در مسیر عشق وجود داشته باشد، ما همچنان به آن ادامه میدهیم و در برابر چالشها ایستادهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عمری ست دل به مهر و وفای تو بسته ایم
پیوند با تو کرده و از خود گسسته ایم
زهاد و خلد نسیه و اوباش و عیش نقد
ما خود به دولت غمت از هر دو رسته ایم
ما را چو در حریم وصال تو راه نیست
[...]
دست طمع ز مایده چرخ شسته ایم
از جان سخت خود به شکم سنگ بسته ایم
دامان بادبان توکل گرفته ایم
در زورق حباب به لنگر نشسته ایم
برگ خزان رسیده گلزار عالمیم
[...]
گر میخری شکسته تو خود ما شکسته ایم
ور خسته میپذیری ما سخت خسته ایم
لطف تو میگشاید اگر کار بسته را
ما پای خود بدست خود ایدوست بسته ایم
ای خضر رهنما نظری کن بما که ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.