نشست از بر تخت فرخنده سام
درآمد ز ساقی خوش خرام
نشستند با رودسازان به هم
به ماننده بزم فرخنده جم
همه بزم پر نور شد سر به سر
درخشنده ماننده ماه و خور
همه دلبران چهره افروخته
یکی ساخته و یکی سوخته
یکی گشته ساقی یکی همنفس
همی ناله کرده چو مرغ از قفس
یکی چنگ و طنبور را کرده ساز
یکی زلف مشکین خود کرده باز
یکی دام بنهاده بر راه دل
یکی مانده از روی پهلو خجل
یکی چشم بر چشم فرخنده سام
یکی بر رخ سام پر کرده جام
یکی گشته بیتاب آن رزمخواه
یکی روزش از خط پهلو سیاه
یکی گشته از روی خود شرمسار
یکی دیگر از جام می در خمار
ولی بود قلواد گرم وزیر
همان زن بد هشیار از کار شیر
یکی باده میخورد در کار بود
زمانی نباید که بیکار بود
چنین تا که قلواد گردید سست
تو گفتی که عضوش نمانده درست
ز او رنگ پرید و قوت ز پای
فرو ماند قلواد رزم آزمای
هجوم زنان شد به یک ره بدوی
شب و روز در کار شد نامجوی
شبی سی چهل دلبر سیمتن
درآمیختندی به آن صفشکن
چنین تا که افتاد قلواد شیر
زنان گرد او حلقه کرده دلیر
برآشفته گردید شاپور گرد
ابا چوبدستش درآمد سترد
از ایشان تنی چند از چوب کشت
دگرها ز پیشش نمودند پشت
به در برد قلواد از انجمن
بیاورد در پیش آن پیلتن
به شاپور گفتا سپهدار شیر
کزینها مکش ای یل شیرگیر
که زن کشتن آئین مردان نبود
بسازم من این کار را چاره زود
زهر سوی خوبان نظاره شده
دل از حسرت سام پاره شده
بدین گونه یک هفته جامی به دست
ز جام محبت همه گشته مست
به هشتم چنین کرد فرخنده رای
که پا اندر آرد در آن بادپای
شتابد به پیکار دیو دژم
که جانش ز انده شد پر ز غم
بدو گفت حوران شتاب تو چیست
بدین شهر رفتن مراد تو چیست
بهشتی بدینسان و حوران درو
نمایان ز رخسارشان جان درو
هزاران پریدخت در گوشهای
نگه کن همی ماه نو توشهای
چو من نازنینی نشسته برت
که صد بار گردم به گرد سرت
همی از پریدخت یاد آوری
همه حسن ما را به باد آوری
مرا هم دل خسته در بند تست
همی تازه جانم به پیوند تست
مرا هم بینداز یکبارگی
که بیمار گشتم ز بیچارگی
ز لعل لبت کام جانم بده
بگیر آشکارا نهانم بده
مکن سرکشی زان که افتادهام
چه سازم دل و جان ز کف دادهام
بدو سام گفتش که ای ماهچهر
تو ماهی و افتاده در قید مهر
ندیدم به حسن تو مه پیکری
به بالا و گفتار تو دلبری
تو تاجی بو بر تارک دلبران
تو مهری ابر برج مهپیکران
ولیکن پریدخت سیمینعذار
گرفتار هجر است در روزگار
یکی عهد و پیمان به هم بستهایم
کجا هر دو از مهر هم خستهایم
بویژه که او هست در دست دیو
به جانم فکندست هجرش غریو
نه مردی بود من دم خوش زنم
اگر دم برآرم نه مردم، زنم
نیارم که گویم که بهتر ز تست
که چون ماه تابنده مانی درست
ولیکن تو چندی درین ره بساز
که او را ستانم از آن دیو باز
پس آنگه به پیش تو من بندهام
سخن هر چه گوئی سرافکندهام
شنیدم ز دانای دل داستان
که میگفت از گفته باستان
که پیمان چو کردی ز پیمان مگرد
که پیمان شکن نیست آزاده مرد
نخواهم که باشم همی بیوفا
که بسیار دیدم من از او وفا
چو بشنید از سام خاموش شد
از آن پاسخ سام خاموش شد
دلاور ز جا جست مست و خراب
بیامد شتابان سوی جای خواب
سر از باده عشق مست الست
زمانی بیفتاد در جای پست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، توصیف یک بزم شاداب و پرنور به تصویر کشیده شده که در آن افراد سر خوش در کنار یکدیگر نشستهاند و جام مینوشند. در این مجلس، سام و دلبران دور هم جمع شدهاند و هر شخص با احساسات و حالات مختلفی درگیر است. قلواد، وزیر شجاع، نیز در این مجلس حضور دارد و با زنان درگیر میشود. شاپور، بسیج کنندهٔ مردان، در تلاش است تا او را از این مخمصه بیرون بیاورد.
در ادامه، به رابطهٔ عاشقانهای اشاره میشود که سام و محبوبش با هم دارند، و سام وعدهٔ آزادی دلبرش را از دست دیو میدهد. او هشدار میدهد که پیمان شکستنی نیست و باید به وعدههای خود وفادار بماند. در نهایت، جو مجلس در حال تغییر است و احساسات و وابستگیهای عاشقانه در مورد عشق و وفاداری بیان میشود.
هوش مصنوعی: نشست از بالای تخت خوشبختی سام و از ساقی زیبایی به آرامی وارد شد.
هوش مصنوعی: آنها کنار هم جمع شدند و با هنرمندان رودساز مانند جشن و سرور شاهان، خوش گذرانی کردند.
هوش مصنوعی: تمام جشن و مهمانی پر از نور شد و همه به زیبایی و درخشندگی مانند ماه و خورشید درخشیدند.
هوش مصنوعی: همه معشوقها چهرهای زیبا و دلربا دارند، اما هر کدام تاثیری متفاوت بر دلها میگذارند؛ برخی باعث شادی و شگفتی میشوند و برخی دیگر درد و سوختن به دل میآورند.
هوش مصنوعی: یکی به عنوان ساقی در آمده و دیگری همدم اوست که همچون پرندهای که از قفس ناله میکند، در حال گریه و زاری است.
هوش مصنوعی: یک نفر سازی برا ی نواختن چنگ و طنبور بهدست گرفته است و دیگری موهای سیاه و زیبا خود را باز کرده است.
هوش مصنوعی: کسی با دامی در مسیر دل آماده شده است و یکی دیگر از شرم بر روی پهلو مانده است.
هوش مصنوعی: یکی چشم به چشم فرخنده سام دوخته است و دیگری جام را بر روی رخ سام گذاشته است.
هوش مصنوعی: کسی که در جنگ هست، به شدت بیتاب و نگران است و یکی از روزهایش، بخاطر زخم یا ضربهای که در نبرد دیده، پهلویش سیاه و زخمی شده است.
هوش مصنوعی: یک نفر به خاطر خودشان دچار شرم شده و دیگری به خاطر نوشیدن شراب در حالت مستی است.
هوش مصنوعی: ولی در واقع قلواد وزیر همان زن بد به خاطر هوشیاریاش از قدرت شیر در خطر است.
هوش مصنوعی: یکی در حال نوشیدن شراب بود و به او گفته میشود که هرگز نباید بیکار و بیکار باشد.
هوش مصنوعی: وقتی او به حالت ضعیف و ناتوانی رسید، تو گفتی که دیگر هیچ عضوی از او به درستی کار نمیکند.
هوش مصنوعی: او رنگش پریده و توانش از پا افتاده است، مانند قهرمان جنگی که در میدان نبرد خسته و ناتوان شده است.
هوش مصنوعی: زنان به صورت جمعیتی بزرگ و ناگهانی به راه افتادند و شب و روز به تلاش و کوشش مشغول شدند تا به دنبال کسی یا چیزی بگردند.
هوش مصنوعی: در یک شب، حدود سی یا چهل دلبری که با جنس ابریشم خود، در کنار هم جمع شده بودند و به هم آمیخته بودند، به آن شخصی که خط و مرز را میشکند، میپیچیدند.
هوش مصنوعی: وقتی این قهرمان قوی و دلیر به زمین افتاد، زنان شجاع دور او جمع شدند و به او احترام گذاشتند.
هوش مصنوعی: شاپور که خشمگین شده بود، چوبدستیاش را به دست گرفت و شروع به عصبانی شدن کرد.
هوش مصنوعی: برخی از آنها را با چوب زدند و دیگران را به جلو فرستادند تا از آنها حمایت کنند.
هوش مصنوعی: او قلواد را به بیرون از جمع آورد و در مقابل آن پهلوان حاضر کرد.
هوش مصنوعی: به شاپور، فرماندهی جنگجو گفت: از این حیوانات نکش، ای جنگاور دلیر!
هوش مصنوعی: کشتن زن در شان مردان نیست، من باید هر چه زودتر راه حلی برای این کار پیدا کنم.
هوش مصنوعی: از هر طرف زیباییها را تماشا کردهام و دلام از حسرت به درد آمده است.
هوش مصنوعی: به این ترتیب، در طول یک هفته با یک جام در دست، به خاطر عشق و محبت، همه تحت تأثیر قرار گرفته و سرمست شدهاند.
هوش مصنوعی: او با خرد و تصمیم نیک خود، به هشتمین مرحله اقدام کرد تا در آن حالت به پا درآید.
هوش مصنوعی: او به سرعت به جنگ با دیوی میرود که بسیار غمگین و دلتنگ است، زیرا جانش از اندوه پر شده است.
هوش مصنوعی: حوران از او پرسیدند که چرا این قدر عجله داری و به این شهر میروی؟ هدف تو چیست؟
هوش مصنوعی: بهشتی به این شکل است که زیبایی حوران با چهرههایشان به وضوح نمایان است و جان آدمی در این زیبایی به حیرت میآید.
هوش مصنوعی: به تماشای هزاران دختر پریمانند بپرداز و ببین که چگونه زیبایی ماه نو در کنار آنها جلوهگر است.
هوش مصنوعی: چون من شخصی نازکدل و حساس هستم که بارها و بارها دور تو میچرخم و به تو علاقهمندم.
هوش مصنوعی: همیشه به یاد پریدخت هستی، و این یادآوری باعث میشود که تمام زیباییهای ما تحت تأثیر قرار گیرد و به فنا برود.
هوش مصنوعی: دل خسته من به خاطر تو آرامش پیدا نمیکند، اما در عین حال، جانم دوباره به خاطر ارتباط با تو زنده میشود.
هوش مصنوعی: مرا یکبار به حال خود رها کن تا ببینم چگونه از درد و رنجی که کشیدم، خوابم میبرد.
هوش مصنوعی: از لبهای زیبا و گوهرگون تو، آرزوی جانم را به دست آور، زیرا میخواهم آنچه را که در دل دارم، به وضوح بیان کنم و به دور از پنهانیها، آن را به تو بسپارم.
هوش مصنوعی: تو سرکشی نکن، چون من در وضعی هستم که نمیتوانم چیزی از دل و جانم را نگهدارم.
هوش مصنوعی: سام به او گفت: ای دختر زیبا، تو مانند ماهی هستی که در دام عشق گرفتار شدهای.
هوش مصنوعی: من هیچگاه معصومیتی چون تو را ندیدهام که به زیبایی چهرهاش و لطافت گفتارش دلربا باشد.
هوش مصنوعی: تو مانند تاجی هستی که بر سر دلبران نشستهای و مانند نوری هستی که در شب بر روی چهرههای زیبا میتابد.
هوش مصنوعی: اما دختر پری که چهرهاش مانند نقره است، در دوران غم و جدایی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: ما با هم توافق و پیمانی را بستهایم، اما چرا هر دو از عشق و محبت یکدیگر خسته و دلزدهایم؟
هوش مصنوعی: خصوصاً که او در دستان دیو گرفتار است و جداییاش به جان من درد و فریاد میزند.
هوش مصنوعی: من نه مردی هستم و نه سرشار از شجاعت، اگر بخواهم یک کلمه بگویم، به زن بودنم افتخار میکنم.
هوش مصنوعی: نمیتوانم بگویم که از تو بهتر هستم، چون تو مانند ماهی درخشان و تابان به نظر میرسی.
هوش مصنوعی: اما تو مدتی در این مسیر تلاش کن تا بتوانم او را از آن دیو بگیرم.
هوش مصنوعی: سپس در برابر تو من تسلیم هستم و هرچقدر که بگویی، با افتخار و شرمندگی اطاعت میکنم.
هوش مصنوعی: داستانی را از کسی با دانش و درک عمیق شنیدم که از سخنان قدیمی و کهن روایت میکرد.
هوش مصنوعی: وقتی که وعدهای را دادید، به آن پایبند باشید و از آن تخلف نکنید؛ زیرا فرد آزاد و آزاده هرگز با شکستن وعدهاش خود را رنجور نمیکند.
هوش مصنوعی: من نمیخواهم بیوفا باشم، چون نشانهای وفا را از دیگران بسیار دیدهام.
هوش مصنوعی: وقتی سام صحبت کرد، او دیگر جوابی نداد و خاموش شد.
هوش مصنوعی: شجاعی از جایش برخاست و چون مستی و بیتابی به سرعت به سمت محل خوابش آمد.
هوش مصنوعی: در حالتی که از محبت و عشق سرمست بودم، ناگهان به جایگاه پایینتری افتادم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.