مجد همگر » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶۳
از بس که رخ نامه به خون تر میشد
هم کاغذ و هم حرف مستر میشد
گاهی چو سواد نامه میپیچیدم
گه چون قلمم دود به سر بر میشد
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳
دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو میرفت و مکرر میشد
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
[...]
حکیم نزاری » مثنوی روز و شب » بخش ۵ - بردن باد صبا پیام شب را از برای روز و آغاز پیکاره
هرچه نزدیکتر به خور میشد
از تف و تاب گرمتر میشد
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۳
بر من، ار دولت وصل تو مقرر میشد
کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد
دوش گفتم، نتوان دید به خوابت، لیکن
با فراق تو مرا خواب مقرر میشد
شرح هجران تو گفتم، بنویسم، لیکن
[...]
اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۸
به من از دولت وصل تو مقرر میشد
کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد
دوش گفتم: بتوان دید به خوابت، لیکن
با فراق تو کرا خواب میسر میشد؟
بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳
ز صبا سنبل او دوش به هم بر میشد
وز نسیمش همه آفاق معطر میشد
ز سواد شکن زلف به هم بر شدهاش
دیدم احوال جهانی که به هم بر میشد
ز دل و دیده نمیرفت خیالت که مرا
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴
دوش چشمم ز فراق تو به خون تر میشد
آه من بی مه رویت به فلک بر میشد
اشک میآمد و میشست ز پیش نظرم
هرچه جز نقش تو در دیده مصور میشد
مه به کوی تو شب چارده خود بینه میگشت
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۶۳ - شیخ سعدی فرماید
دوش بی روی تو آتش بسرم بر میشد
آبم از دیده همیرفت و زمین ترمیشد
جیب اطلس چو پر از کشمه عنبر میشد
جامها جمله ازان نفحه معطر میشد
سحر آشفته چو برخاستم از جامه خواب
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۹ - حکایت پیر دهقان و خم پر خوشه گندم یافتن وی و تفحص نمودن پادشاه که آن در کدام تاریخ بوده است
خاک از عدل او چو زر می شد
کشت ما خوشه گهر می شد
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴
گل اگر با لب لعل تو برابر میشد
شبنم از نسبت دندان تو گوهر میشد
آب فولاد به خونابه بدل میگردید
گر غم عشق در آیینه مصور میشد
دیدهام خشکتر از ساغر مخمورانست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۳۰
اگر آن غمزه خونریز مصور میشد
آب آیینه چو شمشیر به جوهر میشد
بود شیرازهاش اندیشه آن مویمیان
پارههای دلم آن روز که دفتر میشد
جگر سوخته فاختگان آبکش است
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۹
گر از بحرین چشمم ابر نیسان مایه ور می شد
صدف تفسنده مجمر می شد و اخگر گهر می شد
خوش آن روزی که از فیض می ام در بزم یکرنگی
دل از خود بی خبر یعنی ز جانان باخبر می شد
همای عشق گشتی سایه افکن گر به بحر و کان
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲
هر نفس مجلس ما دوش معطر میشد
تا کجا ذکری از آن زلف معنبر میشد
پرتو ماه ز روی تو حکایت میکرد
ظلمت شب به سر زلف تو رهبر میشد
شرح الطاف تو آرایش مجلس میداد
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
چه شدی کار من دلشده یکسر میشد
یا تو سوی من و یا جان سوی تو بر میشد
یا ترا خون جفا با دل من برمیگشت
یا دل غمزده بر خوی تو خوگر میشد
یا صبا خرمن موی تو به غارت میداد
[...]
محیط قمی » هفت شهر عشق » شمارهٔ ۴۷ - مختوم به مدح شاه ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام
گر به شمشیر توام قتل میسّر میشد
عمرم از زندگی خضر فزونتر میشد
کاش آن روز که دورم ز تو میکرد فلک
روز محشر شده دور فلکی سر میشد
آستین گر نشدی سدّ ره سیل سرشک
[...]