به من از دولت وصل تو مقرر میشد
کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد
دوش گفتم: بتوان دید به خوابت، لیکن
با فراق تو کرا خواب میسر میشد؟
بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک
خانه دیگر ز خیال تو منور میشد
عقل دل را ز تمنای تو سعیی میکرد
عشق میآمد و او نیز مسخر میشد
گر چه بسیار بگفتیم نیامد در گوش
خوشتر از نام تو، با آنکه مکرر میشد
شرح هجران تو گفتم: بنویسم، لیکن
ننوشتم ، که همه عمر در آن سر میشد
اوحدی را غزل امروز روانست، که شب
صفت خط تو میکرد و سخن تر میشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به احساسات عمیق خود درباره عشق و دلتنگی اش نسبت به معشوق میپردازد. او اشاره میکند که اگر با دولت معشوقش وصل میشد، زندگیاش پر از زیبایی و جواهرات احساس میشد. او در جستجوی خواب و آرزوهای خود است، اما با دوری معشوق، خواب و آرامش از او دور شده است. گوینده تلاش می کند تا از عشق و هجرت خود بنویسد اما نمیتواند، زیرا این احساسات بیش از حد عمیق و طاقتفرسا هستند. در نهایت، اوحدی به بیان زیبایی خط معشوق و قدرت کلامش میپردازد.
هوش مصنوعی: از لطف و محبت تو، زندگیام سامان مییافت و دردهایم به آرامش تبدیل میشد، مانند اینکه گنجی ارزشمند به دست میآوردم.
هوش مصنوعی: دیروز به خودم گفتم که میتوانم در خواب تو را ببینم، اما با دوری تو، چه کسی میتواند خواب آرامی داشته باشد؟
هوش مصنوعی: من بارها شمع را خاموش کردم تا در تاریکی خانهام بنشینم، اما باز هم از تصور تو، نور خانهام روشن میشد.
هوش مصنوعی: عقل برای برآوردن آرزوی تو تلاش میکرد، اما عشق میآمد و او را تحت تأثیر قرار میداد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه بارها دربارهات صحبت کردیم، هیچ چیزی در گوش دلپذیرتر از نام تو نمیشنیدیم، حتی اگر این موضوع بارها تکرار میشد.
هوش مصنوعی: من تصمیم داشتم که داستان فاصلهام از تو را بنویسم، اما ننوشتم، زیرا تمام عمرم در آن میگذشت.
هوش مصنوعی: امروز غزلی از اوحدی منتشر شده است که شب گذشته با زیبایی خط تو نوشته شده و باعث شده که سخن زیباتر و دلنشینتر به نظر برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
و آبی از دیده میآمد که زمین تر میشد
تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو میرفت و مکرر میشد
چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
[...]
بر من، ار دولت وصل تو مقرر میشد
کارم از لعل گهربار تو چون زر میشد
دوش گفتم، نتوان دید به خوابت، لیکن
با فراق تو مرا خواب مقرر میشد
شرح هجران تو گفتم، بنویسم، لیکن
[...]
ز صبا سنبل او دوش به هم بر میشد
وز نسیمش همه آفاق معطر میشد
ز سواد شکن زلف به هم بر شدهاش
دیدم احوال جهانی که به هم بر میشد
ز دل و دیده نمیرفت خیالت که مرا
[...]
دوش چشمم ز فراق تو به خون تر میشد
آه من بی مه رویت به فلک بر میشد
اشک میآمد و میشست ز پیش نظرم
هرچه جز نقش تو در دیده مصور میشد
مه به کوی تو شب چارده خود بینه میگشت
[...]
دوش بی روی تو آتش بسرم بر میشد
آبم از دیده همیرفت و زمین ترمیشد
جیب اطلس چو پر از کشمه عنبر میشد
جامها جمله ازان نفحه معطر میشد
سحر آشفته چو برخاستم از جامه خواب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.