گنجور

 
محیط قمی

گر به شمشیر توام قتل میسّر می‌شد

عمرم از زندگی خضر فزون‌تر می‌شد

کاش آن روز که دورم ز تو می‌کرد فلک

روز محشر شده دور فلکی سر می‌شد

آستین گر نشدی سدّ ره سیل سرشک

همچو کوی تو همه روی زمین تر می‌شد

آب چشمانم اگر آتش دل به نشاندی

دودم از فرق گذشته، به فلک بر می‌شد

دیدن روی ترا، مدت ایام کم است

کاش افزوده بر آن مدت دیگر می‌شد

خرم آن روز که چشم دل و جان، چون خورشید

از فروغ مه روی تو، منور می‌شد

می‌زدم بوسه مکرر به لب نوشینت

هر زمانم هوس قند، مکرر می‌شد

منظر دیده زهر سو گل و سنبل بودی

چون خیال رخ و زلف تو، مصور می‌شد

رگ خونم ز دل و دیده گشودی غم هجر

بی‌توام هر مژه در دیده، چو خنجر می‌شد

از فراق قد چون سرو و رخ چون ماهت

رشک جو دیده و دل غیرت آذر می‌شد

جوی خون بود که از دیده به دامان می‌رفت

دود دل بود که از سر به فلک بر می‌شد

جان به شکرانه نثار قدمت می‌کردم

گر وصال تو بدین کار، میسر می‌شد

چون دم مرگ جمال شه مردان بینم

کاشکی زودترم مرگ، میسر می‌شد

از پی مدحت او، مدت ایام کم است

کاش افزوده بر آن مدت دیگر می‌شد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد

و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد

تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز

همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرر می‌شد

چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من

[...]

امیرخسرو دهلوی

بر من، ار دولت وصل تو مقرر می‌شد

کارم از لعل گهربار تو چون زر می‌شد

دوش گفتم، نتوان دید به خوابت، لیکن

با فراق تو مرا خواب مقرر می‌شد

شرح هجران تو گفتم، بنویسم، لیکن

[...]

اوحدی

به من از دولت وصل تو مقرر می‌شد

کارم از لعل گهربار تو چون زر می‌شد

دوش گفتم: بتوان دید به خوابت، لیکن

با فراق تو کرا خواب میسر می‌شد؟

بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک

[...]

سلمان ساوجی

ز صبا سنبل او دوش به هم بر می‌شد

وز نسیمش همه آفاق معطر می‌شد

ز سواد شکن زلف به هم بر شده‌اش

دیدم احوال جهانی که به هم بر می‌شد

ز دل و دیده نمی‌رفت خیالت که مرا

[...]

کمال خجندی

دوش چشمم ز فراق تو به خون تر می‌شد

آه من بی مه رویت به فلک بر می‌شد

اشک می‌آمد و می‌شست ز پیش نظرم

هرچه جز نقش تو در دیده مصور می‌شد

مه به کوی تو شب چارده خود بینه می‌گشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه