گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۷ - آمدن شاه موبد به گوراب به جهت ویس

 

قضا رفت و قلم بنوشت فرمان

ترا جز صبر دیگر نیست درمان

فخرالدین اسعد گرگانی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب

 

به وقت مرگ با صد داغ حرمان

ز گرگان رفت باید سوی کرمان

نظامی
 

عطار » الهی نامه » بخش دوم » (۴) حکایت امیرالمؤمنین علی کرم الله وجهه بامور

 

اگر گامی نهی بی‌هیچ فرمان

بسی دردت رسد بی‌هیچ درمان

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید

 

بباید داشت گردن زیر فرمان

که جز صبر و خموشی نیست درمان

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش یازدهم » بخش ۱ - المقاله الحادی عشر

 

اگر امروز ظاهر نیست درمان

شود ظاهر چو آید وقت فرمان

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۶۹ - سپری شدن کار خسرو

 

ولیکن گل نبردی هیچ فرمان

که نپذیرفت دردش هیچ درمان

عطار
 

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۶ - در صورت جان دادن و جانان دیدن فرماید

 

بباید داشت گردن زیر فرمان

که جز صبر و خموشی نیست درمان

عطار
 

سام میرزا صفوی » تذکرهٔ تحفهٔ سامی » صحیفهٔ ششم در طبقهٔ ترکان » ۶۶۱- مولانا یرتیلمیش

 

سنیک در یا الهی جمله فرمان

کمینه درد و رسنک کیمسه درمان

سام میرزا صفوی
 

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۱ - کشته شدن بال از دست رام و راضی شدن سگریو و انگد و رام

 

به هجر دوست غرق بحر حرمان

مصاحب را به رفتن داد فرمان

ملا مسیح
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

من اسیرم بدرد بیدرمان

که ز دل برد بایدم فرمان

آذر بیگدلی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۷

 

چون شمع رود شب همه شب دود ز سرمان

زین گونه کرا روز به سر رفت؟ مگرمان

آذر بپرستیم و رخ از شعله نتابیم

ای خوانده به سوی خود ازین راهگذرمان

در عشق تو ضرب المثل راهروانیم

[...]

غالب دهلوی
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۸ - حکایت محمود غزنوی

 

با چنان دردهای بی‌درمان

داد بر قتل عالمی فرمان

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۳ - در عقل و علم

 

کرده پندار و عجب بی‌درمان

سر او را چوگنبد هرمان

ملک‌الشعرا بهار
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » نمایشنامهٔ ایدآل پیرمرد دهگانی یا سه تابلوی مریم » بخش ۴ - تابلوی سوم: سرگذشت پدر مریم و ایدآل او

 

هزار و سیصد و هجده ز جانب تهران

بشد جوانک جلفی، حکومت کرمان

مرا که سابقه‌ها بُد به خدمتِ دیوان

معاونت بسپرد او به موجب فرمان

میرزاده عشقی