نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
هر سویی کهآفتاب سر دارد
گل ازرق در او نظر دارد
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان
حقهای بسته پر ز در دارد
وز عبارت کلید پر دارد
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح بهرام شاه گوید
همایون رایت اعلی همی رأی سفر دارد
ز یکسو هم عنان فتح و ز دیگر سو ظفر دارد
مبارک تخت او اوج فلک را در کنار آورد
خجسته باز چتر او جهان را زیر پر دارد
خداوند جهان بهرام شاه آن خسرو صفدر
[...]
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۸
شاها فلکی که روی از هر دارد
در خدمت تو پشت چو چنبر دارد
خورشید چو زهره تخت او بردارد
همنام ترا چو تاج بر سر دارد
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳
فرو رفتم به دریایی که نه پای و نه سر دارد
ولی هر قطرهای از وی به صد دریا اثر دارد
ز عقل و جان و دین و دل به کلی بی خبر گردد
کسی کز سر این دریا سر مویی خبر دارد
چه گردی گرد این دریا که هر کو مردتر افتد
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴
هر که بر روی او نظر دارد
از بسی نیکوی خبر دارد
تو نکوتر ز نیکوان دو کون
که دو کون از تو یک اثر دارد
هرچه اندر دو کون میبینم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰
جان نقش رخ تو بر بصر دارد
تن نیز غم تو بر جگر دارد
من خاک دل خودم که از عزت
خاک قدم تو تاج سر دارد
در خدمت تو زمانه معذور است
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸
امید وصل غم روز هجر چون شب شمع
ز سوز سینه لبم خشک و دیده تر دارد
امید وصل ز دل پرس و درد هجر زجان
که هر کسی ز غم خویشتن خبر دارد
بذوق جان سخن تلخ تو خوش است زقند
[...]
اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب » شمارهٔ ۲۴۸
وصل ارچه که دیده را منوّر دارد
کام دل را چو شهد و شکّر دارد
ناگاه برون جهد فراقی زکمین
صافی شده وصل را مکدّر دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۲
نرگس که دلش هوای ساغر دارد
بادی ز نشاط و لهو در سر دارد
در دست عصا زمدّد تر دارد
کوری بنشاطست مگر زر دارد
کمالالدین اسماعیل » رباعیات » شمارهٔ ۲۴۳
دل گرچه امید وصل کمتر دارد
اندوه ترا بناز در بر دارد
هرجا که رسد مردمک دیدۀ من
از شکر خیال تو زبان تر دارد
کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰ - وله ایضا
گل باز طراوتی دگر دارد
کز باد بهار جلوه گر دارد
در پوست همی نگنجد از شادی
غنچه ز نشاط آنکه زر دارد
سوسن بزبان حال می گوید
[...]
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۳
نرگس، که ز سیم بر سر افسر دارد
با دیدهٔ کور باد در سر دارد
در دست عصایی ز زمرد دارد
کوری به نشاط شب مکرر دارد
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو ره زند هر کس
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۴
یکی گولی همیخواهم که در دلبر نظر دارد
نمیخواهم هنرمندی که دیده در هنر دارد
دلی همچون صدف خواهم که در جان گیرد آن گوهر
دل سنگین نمیخواهم که پندار گهر دارد
ز خودبینی جدا گشته پر از عشق خدا گشته
[...]
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۶۸۸
دردی داری که بحر را پر دارد
دردی که هزار بحر پر در دارد
خواهی که بیا پیش فرود آی ز خر
زانروی که روی خر به آخر دارد
مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۱۲
روز آمد و غوغای تو در بردارد
شب آمد و سودای تو بر سر دارد
کار شب و روز نیست این کار منست
کی دو خر لنگ بار من بردارد
مجد همگر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷
خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد
که کار من زغمش روی در خطر دارد
خبر ندارم در عشق او ز کار جهان
ولی جهان ز من و کار من خبر دارد
همه فسانه عالم مرا فرامش گشت
[...]
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸
کس این کند که دل از یار خویش بردارد؟
مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد
که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق؟
دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد
اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد
[...]